پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ |۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 12, 2024
آیت الله مصباح یزدی

حوزه /انسان، اين شاهكار آفرينش، در نهاد خويش هماره رو به سوى كمال دارد و با اشتهايى سيرى ناپذير در تكاپوى صعود به مدارج كمال، تعالى و ترقى است ، در راستاى عروج به قله هاى رفيع ترقى و كمال، يكى از كارى ترين نيروهاى فطرى آدمى ميل به تقليد و اسوه پذيرى؛ و يكى از امكانات خارجى، سيره و تجربه كمال يافتگان است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله مصباح درمقاله ای با موضوع اسوه پذيرى از سيره فاطمى(عليها السلام)به معرفی این اسوه شايسته همه خداباورانکه ظلم ها ی زیادی در حق اوصورت گرفت پرداخته است .     

احساس الگوخواهى فطرى و درونى از يك سو و مشاهده سير تكاملى به كمال رسيدگان از ديگر سوى، انسان را وا مى دارد تا براى رسيدن سريع تر به كمال مطلوب، روش و سيره آن تكامل يافتگان را الگوى خويش سازد و تلاشى آگاهانه و هدف دار براى ايجاد هماهنگى و انسجام رفتارى با الگوهاى خويش در پيش گيرد.

*اسوه پذيرى از چشم انداز قرآنى

پروردگار جهانيان و نازل فرماى قرآن جاويدان در آخرين نامه انسان سازى خود براى بشر، شيوه هاى مختلفى براى تربيت و تزكيت انسان ارائه مى فرمايد؛ روش هايى كه هر كدام تأثيرى خاص بر روح و روان و منش رفتارى انسان مى گذارد؛ روش هايى چون بشارت به نعمت هاى جاويدان، بيم دِهى از عذاب هميشگى، بيان سرگذشت گذشتگان، داستان پيامبران، استفاده از تمثيل، بهره گيرى از قَسَم و سوگند و ... .

يكى از مؤثرترين و كارآمدترين شيوه هاى تربيتى كه در قرآن به كرّات مورد توجه قرار گرفته است، ارائه الگوهاى شايسته، به طور مستقيم يا غير مستقيم مى باشد.

بارى، تعيين الگوهاى صحيح و تأكيد بر پيروى از ايشان و نيز رسوا كردن الگوهاى ناصحيح و در هم كوبيدن بت هاى فكرى و فرهنگى، از مهم ترين روش هاى تربيتى قرآن كريم است:

* الگوسازى در قالب داستان و تمثيل

 براى نمونه، خداوند متعال در آياتى آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران را مثال مى زند و ايشان را اسوه و الگوى تمام مؤمنان جهان، اعم از زن و مرد، معرفى مى فرمايد: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذِينَ ءَْامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَونَ اِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَومِ الظَّلِمِينَ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَنَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا ... ؛(1) و باز خدا براى مؤمنان (آسيه) زن فرعون را مَثل آورد هنگامى كه (از شوهر كافرش بيزارى جست و) عرض كرد: بار الها! (من از قصر فرعونى و عزّت دنيوى او گذشتم) تو خانه اى در بهشت براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون كافر و كردارش و از قوم ستمكار نجات بخش. و نيز مريم دختر عمران را كه عفاف و پاكدامنى ورزيد ... .

در اين دو آيه خداوند متعال با استفاده از شيوه تمثيل به معرفى دو الگوى شايسته مى پردازد: آسيه و مريم. گويا خداوند متعال خطاب به همه ايمان آورندگان مى فرمايد: اگر مى خواهيد به الگويى، تأسّى و اقتدا نماييد، به سيره رفتارى اين دو زن بنگريد: از وسعت نظر و بلند همتى همسر فرعون سرمشق بگيريد كه با وجود فراهم بودن همه امكانات مادى و دنيوى در قصر فرعون، به اين دنياى زودگذر فانى و لذت هاى آنى به ديده تحقير نگريست و از خداوند، مُلك متعالى وقصرهاى باقى و نجات از شرّ ستمكاران ياغى را طلبيد. همت را بنگريد كه تا چه حد والاست. مى گويد: مى خواهم از اين كاخ نجات پيدا كنم؛ ولى به چيزى فروتر از مقام قرب و رضوان تو هم رضايت نمى دهم. پس مرا از شرّ فرعون و رفتار ناشايست او و قوم ستمكارش نجات بخش و مرا به خانه اى نزد خودت در بهشت جاويدان منتقل فرما! و نيز از مريم سرمشق بگيريد؛ از پاكى و عفاف او، ايمان صادقانه و از بندگى خالصانه او.

*فاطمه الگويى دُردانه

 معرفى مريم (عليها السلام) در مقام الگوى شايسته همه مؤمنان در حالى است كه بهترين تفسير كننده آيات قرآن، مريم را سرور بانوان زمانه خويش معرفى مى كند و فاطمه را سيد، سرور و سرآمد جمله زنان در طول تاريخ:

مريم سرور زنان زمانه خويش بود؛ اما دخترم فاطمه سرور همه زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است.(2) او قسمتى از وجود من، نور چشم من، ميوه قلب من و روح ميان دو پهلوى من است!

فرشته اى بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه، سرور همه زنان اهل بهشت و نيز سرآمد همه بانوان امّتم است.(20)

صدّيقةٌ لامِثْلَها صديقة *** تَفْرَغُ بالصّدقِ عَنِ الحقيقة

بَدا بذالكَ الوجودُ الظَّاهر *** سرُّ ظهور الحقِّ فى المظاهر

هِىَ البتولُ الطُهْرُ و العذراء *** كَمَريَمَ الطُّهْرِ و لا سواء

فاِنّها سيّدة النّساءِ *** وَ مَريمُ الكُبْرى بِلا خفاء.(4)

بدين ترتيب فضيلت و سرورى فاطمه (عليها السلام) بر آسيه و مريم ثابت مى شود. آرى، مقام و منزلت زهراى مرضيه نه تنها بسى والاتر از مقام آسيه و مريم صديقه است، كه اوج فضيلت آسيه و مريم بدان است كه توفيق خدمتگزارى آستان حضرت خديجه كبرى را به هنگامه وضع حمل فاطمه زهرا يافته اند:(5)

مريم به ابريق بهشتى شويد او را *** عيسى فراز آسمان ها جويد او را

اگر خدا مى خواست درباره حضرت زهرا (عليها السلام) مثل بزند، مى فرمود: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِلَّذيِنَ أَمنُوا فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّد. او الگوى همه زنان و مردان با ايمان است. او سرور بانوان هر دو جهان است. افتخار آسيه و مريم آن است كه از خدمتگزاران درگاه فاطمه (عليها السلام)مى باشند.

*فاطمه، استمرارِ اسوه حسنه

پدر فاطمه به فرموده صريح قرآنِ جاودان، اسوه شايسته همه خداباوران است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَنْ كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثيرً؛(6) مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى مى باشد، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند. و اين در حالى است كه رسول الله (ص)، اين شايسته ترين اسوه حسنه مؤمنان، به كرّات يگانه دخترش فاطمه را پاره وجود خويش، روح و ريحان خويش و جان و جانان خويش مى خواند و با تعابيرى گونه گون رضايت او را رضايت خود و ناراحتى او را ناراحتى خويش اعلام مى دارد.

چنين تأكيدات متواترى از جانب رسول الله (ص)، با چه هدفى صادر گرديده است؟! چرا پيامبر رحمت، اسوه حسنه مؤمنان، بر اين حقيقت، فراوان تأكيد مىورزد كه: فاطمه، پاره اى از وجود من است؟! آيا اين همه تأكيد جز براى آن است كه توجه همه مؤمنان طول تاريخ را به اسوه پذيرى از ابعاد زندگانى فاطمه، در مقام استمراربخش سيره رسول الله، جلب كند؟!

چرا چنين نباشد، در حالى كه وجود فاطمه از وجود رسول خدا جدا نيست. وجود فاطمه، قسمتى از وجود رسول خداست و سيره او جلوه ديگرى از سيره رسول خدا. وجود فاطمه، مكمل وجود رسول خداست و اسوه گرى فاطمه، تكميل كننده اسوه گرى شايسته ترين اسوه حسنه. تكميل كننده اسوه حسنه در عرصه هايى چون: دفاع جانانه از ارزش هاى اسلام، جان بازى براى استمرار رسالت، عشق بازى در راه بقا و دوام ولايت، جهاد بى امان فرهنگى، تقوا و عبادت، مهرورزى و محبت، عفاف و حجاب، تربيت فرزند، تدبير منزل، تجهيز روحى و روانى مرد براى جهاد و... .

*فاطمه، حجت و الگوى امامان

فاطمه، استمرار اسوه حسنه است و اين است رمز و راز آن كه سيره فاطمه براى همه امامان از نسل او، اسوه، حجت و الگو مى گردد: نَحْنُ حُجَةُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ وَ فَاطِمَةُ حُجَّةٌ عَلَيْنَ؛(7) ما (امامان معصوم) حجت خداوند بر مردمان هستيم و فاطمه، حجت (خداوند) بر ما.

اسوه گرى سيره فاطمه (عليها السلام)، چنان در اوج يگانگى است كه مولاى عدل گستر ما كه جهانى چشم انتظار اوست تا ظهور نمايد و الگوى همگان در تمام ابعاد وجودى انسان گردد، فاطمه را اسوه نيكوى زندگانى خويش معرفى مى فرمايد: وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛(8) همانا در دختر رسول خدا براى من، الگويى شايسته وجود دارد.

فاطمه، الگوى زندگانى من است، نه از آن جهت كه مادر من است؛ بلكه بدين جهت كه دختر رسول خداست و استمرار وجود او؛ پاره وجود رسول خداست و اسوه پذيرى از وى، همان اسوه پذيرى از رسول خداست و در يك كلام:اسوه پذيرى از فاطمه، همان امتثال فرمان خدا در اسوه پذيرى از رسول خداست.

اى وجود اقدست روح و روان مصطفى *** مصطفى معبود را جانان، تو جان مصطفى.(9)

فاطمه نه تنها الگوى زنان، كه الگوى تمام جهانيان است. اسوه گرى فاطمه هرچند براى زنان، در بردارنده يگانه ترين و زيباترين جلوه هاست؛ اما اسوه گرى او ويژه زنان نيست. هرچند روز ولادت فاطمه، افتخاربخش تمام زنان عالم گرديده و روز زن ناميده شده است؛ اما روز ولادت او، افتخاربخش همه مردان و زنان جهان و جلوه نماى تمام مكارم اخلاقى است و بنابر يكى از جامع ترين و زيباترين بيان ها: «انتخاب چنين روزى به عنوان روز زن به معنى انتخاب زيباترين، متعالى ترين و مقدس ترين الگو براى زنان مسلمان، بلكه زنان همه جهان است. تجليل از مقام فاطمه (عليها السلام) ، تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك كلمه مكارم اخلاق است كه پدر بزرگوارش براى اتمام آن مبعوث شد. و آن گاه كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)، فاطمه را پاره تن خويش مى خواند، به جهانيان مى آموزد كه جلوه والاى كرامت انسانى و اخلاق اسلامى را در اين چهره مقدس جستجو كنند و مادران جهان، شعاعى از اين خورشيد درخشان برگيرند و كانون حيات انسان ها را گرم و روشن سازند.(10)

*فاطمه (عليها السلام)، فدايى ولايت

در اسوه پذيرى از سيره فاطمى، آنچه در درجه اول اهميت و ضرورت قرار مى گيرد، عرصه هايى از شخصيت و سيره زندگانى آن دُر يكدانه عرش الهى است كه براى عصر ما بيش تر از هر چيز مورد نياز مى باشد.

بايستى پيش تر و بيش تر بدان صفت ها و گفتارهايى از آن بانوى بزرگوار بپردازيم كه در شرايط زمانه و دوره ما مهم تر و لازم تر مى نُمايد و مى تواند وظيفه ما را نسبت به انقلاب و آينده كشور اسلامى مان روشن سازد.

يكى از ضرورى ترين عرصه هايى كه در آن بايستى به فاطمه زهرا (عليها السلام) اقتدا نمود، عرصه دفاع از حريم امامت و ولايت مى باشد.

در فرهنگ شيعيان، بويژه پس از انقلاب اسلامى ايران، حضرت صدّيقه طاهره (عليها السلام) به عنوان حامى و فدايى ولايت لقب گرفته اند؛ چرا كه او در كوتاه دوره زندگانى خويش پس از هجران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) زيباترين جلوه پاسدارى از حريم ولايت را به تصوير كشانيد و يگانه ترين اسوه گرى را در اين گستره بر تارك تاريخ جاودانه گردانيد.

* شيداترين پروانه شمع امامت

فاطمه (عليها السلام) شيداترين پروانه شمع امامت بود؛ پروانه عاشقى كه با سوختن و فداسازى خويش به همگان آموخت كه امام برحق چونان كعبه است ؛ كعبه اى كه مردم بايستى بر گردش طواف نمايند ؛ نه او بر گرد مردم: مَثَلُ الاِمامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اِذْ تُؤْتى وَ لا تَأْتى(11).اين، فاطمه بود كه عاشقانه ترين پاسداشت را از حريم امامت روا داشت. اين، فاطمه بود كه يگانه ترين اسوه دهى را در همرهى با ولايت ادا ساخت؛ همو كه پهلويش شكست و در خون نشست؛ اما لحظه اى از ياورى ولّى امر خويش از پاى ننشست؛ همو كه با فريادهاى جگرسوز خويش، زيباترين شعار ولايت مدارى را در گوش جان پيروان خويش طنين انداز ساخت: يا اَبَاالْحَسَنِ! روُحى لِروُحِكَ الفِداءُ وَ نَفْسى لِنَفسِكَ الْوِقاءُ. إِنْ كُنْتَ فى خَيْر كُنْتُ مَعَكَ وَ إِنْ كُنْتَ فى شَرّ كُنْتُ مَعَكَ؛(12) اى ولى امر من! روحم به فداى روح تو و جانم سپر بلاى تو! هماره همراه تو خواهم بود؛ چه در خير و نيكى به سر برى و چه در سختى و بلا گرفتار شوى!

بارى، پيشتازترين، خالص ترين و كارى ترين حمايت گر ولايت و امامت، فاطمه (عليها السلام) بود و هموست كه بايستى مقتدا و اسوه ما در اين برهه از زمان واقع شود:

فطرت تو جذبه ها دارد بلند *** چشم هوش از اسوه زهرا مبند!

تا حسينى شاخ تو بار آورد *** موسم پيشين به گلزار آورد.(13)

*فاطمه، بانى عظيم ترين خدمت

خدمت فاطمه (عليها السلام) به عالم هستى، قابل هيچ وصفى نيست. او هم به پدرش، به عنوان رسول خدا و هم به همسرش به عنوان ولىّ خدا و هم به امت اسلام به عنوان پيروان رسول خدا، خدمت كرد؛ خدمتى كه از عهده هيچ كسى، حتى يگانه همتايش اميرمؤمنان نيز بر نمى آمد. اگر زهرا (عليها السلام) و آن خطبه هاى هدايت گرانه اش نمى بود، امروز ما نيز باور نمى كرديم كه حق با على بوده است؛ چرا كه نفاق ها، كينه ها، دنياگرايى ها، ساده انگارى ها، سياست بازى ها، تطميع ها، تبليغ ها، تحريف ها دست به دست هم داده و امامت را چنان به انزوا كشانده بود كه حتى اجازه نمى داد فرياد حق جويى على(عليه السلام) به گوش احدى از آيندگان برسد.

رسالت و امامت، تحقق بخش هدف خلقت بود و اين فاطمه بود كه امامت را حياتى ديگر بخشيد، رسالت را مايه ثمر گرديد و خلقت را به هدف نزديك گردانيد:

نخل نبوت ز تو شد بارور *** باغ امامت ز تو شد پر شجر

مهر تو رخشان ز بلنداى عرش *** سفره تو گستره عرش و فرش

علت غايى به دو عالم تويى *** جوهره عالم و آدم تويى.(14)

آرى، قيام فرهنگى فاطمه (عليها السلام)، حماسه اى بود كه تنها از عهده خودش بر مى آمد.

آگاهى بخشى الهى زهرا (عليها السلام) به امت اسلامى، چنان در اوج بى مثالى است كه پژواك روح بخش آن تا قيام قيامت، در گوش جان جهان، طنين انداز خواهد ماند. فاطمه (عليها السلام)، مردم زمانه خويش را مى شناخت و مى دانست آن مسلمان نمايان بى غيرت، لياقتِ عبرت پذيرى از سخنان او و جسارت قيام به همراه او را ندارند؛ اما مى خواست براى آيندگان، ضلالت را رسوا، حقيقت را برملا و حجت را تمام نمايد:

من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما مى دانم كه خواريد و در چنگال زبونى گرفتار. يارى نكردن وجودتان را فرا گرفته و ابر بىوفايى بر قلوبتان سايه گسترده. چه كنم كه دلم خون است و بازداشتن زبان شكايت از طاقت بيرون. مى گويم براى اتمام حجت بر مردمان. بگيريد اين لقمه گلوگير به شما ارزانى و ننگ حق كشى و حقيقت پوشى بر شما جاودانى!! يقين بدانيد كه آسوده تان نگذارد تا شما را به آتش افروخته خدا بيازارد؛ آتشى كه هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه مى كنيد خدا مى بيند و ستمكار به زودى داند كه در كجا مى نشيند. فرجام كارتان را نگرانم و و چون پدرم شما را از عذاب خدا مى ترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختى را كه كشتيد، بچينيد و كيفر كارى را كه كرديد، ببينيد.(15)

*قيام پرحماسه فرهنگى

فاطمه در قيام پرحماسه فرهنگى اش، لحظه اى از افشاگرى و روشن گرى هاى هدايت بخش خويش دست بر نداشت تا به همه مسلمانان طول تاريخ بفهماند كه سكوت در مقابل مهاجمان فرهنگى پذيرفتنى نيست؛ غفلت در مقابل هدف گيران ولايت و رهبرى عقلايى نيست؛ پرده پوشى در مقابل منافقان داخلى فضيلتى نيست؛ ساده انگارى در مقابل طرح پرشتاب براندازى، تحمل كردنى نيست و آن هنگام كه اصل و اساس اسلام به ورطه خطر افتاده باشد، هيچ تقيه و بهانه اى براى احدى، چه زن و چه مرد، شرعى نيست. بايد به پاخاست؛ بايد فرياد برآورد؛ بايستى در برابر ضلالت قد علم كرد و همچون سيلى بنيان كن بر تيره خارهاى نفاق خروشيد:

ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم *** موجيم كه آسودگى ما عدم ماست.

فاطمه، در مقابل بدعت و تحريف اسلام، آرام ننشست، برخاست، جوشيد و خروشيد، افشاگرى نمود و روشنگرى كرد؛ چرا كه با الهام الهى و تحديث جبراييل از آينده خبر داشت و مى دانست اين روشنگرى ها عاقبت دل هاى لايقى خواهد يافت و نقش بى نظيرى را در به ثمر رسانى امامت و محقق سازى هدف خلقت ايفا خواهد نمود.

*بزرگ ترين ظلم ها در حق فاطمه زهرا (عليها السلام)

قدر و منزلت بى كرانه ناموس الهى و بانوى خلوت كبريايى، چنان غريب و ناشناخته مانده است كه حتى دوستان و دل سپردگانش نيز از تقرير و تفسير خدمت هاى بى نظير او در حق جامعه اسلامى عاجز و ناتوان مانده اند. گاهى حماسه و قيام سهمگين فاطمى چنان كوتاه و نارسا و همراه با برداشت هايى ناقص و معيوب ارائه مى شود كه با كمال دردمندى بايستى آن را به حساب غربت و ناشناختگى زهرا (عليها السلام) گذاشت. بسيار ساده انگار و سطحى نگر بوده ايم اگر بينگاريم كه داستان فدك تنها قصه غصبى بود كه بر آن اعتراض شد: عده اى ملك شخصى فاطمه (عليها السلام) را با زور و تزوير به تصرف در آوردند. فاطمه (عليها السلام) از آن جا كه اين ملك را براى خود، همسر و فرزندانش مى خواست، نتوانست غصب آن را تحمل كند؛ از اين روى به پاخاست و زبان به اعتراض گشود. عاقبت، فرياد دادخواهى اش به جايى نرسيد و حقش پايمال گرديد.

آيا وجود اندكْ معرفتى به وارستگى زهرا و دل بريدگى او از دنيا به چنين تحليلى اجازه رخ نمايى مى دهد؟! آيا صاحبان اندكْ شناختى نسبت به پارسايى اهل بيت(عليهم السلام)مى توانند اين پندار را برتابند كه زهراى وارسته از سوى اللّه از روى دلبستگى به دنيا به مسجد بيايد و در جمع مهاجران و انصار، آن خطبه آتشين را قرائت نمايد، غاصبان خلافت را به محاكمه كشاند و مردمان در غفلت خفته را به قيام و تكاپو فراخواند تا فقط حق از دست رفته خويش را بازيابد؟!

به خدا بزرگ ترين ظلم ها در حق زهراى مرضيه (عليها السلام) آن است كه اوج مقام عرشى اش را با كوتاه انديشه هاى فرشى مان چنان فرو كشانيم كه گمان شود چون ميراث او را ظالمانه غصب كردند و حقش را جسورانه لگدمال نمودند، تاب تحمل از كف داد و برآشفت. در جمع مسلمانان بر غاصبان فدك خروشيد. و آن گاه كه لبيكى نشنيد، به خانه پناه برد و در سوز هجران پدر و غم از دست رفتن فدك، آن قدر غصه خورد و گريست تا دق كرد و از دنيا گريخت.

و اللّه! فاطمه (عليها السلام) هيچ عشقى به فدك نداشت؛ و اللّه! فاطمه (عليها السلام) به دنيا ذره اى دلبستگى نداشت؛ فاطمه (عليها السلام)، مستغرق بحر وصال گشته بود و غرق در شهود آن جمال بى مثال:

آن كه او مستغرق عشق خداست *** كى نظر او را به جمله ما سواست.(16)

در اين مقام، نگرشى بر پيشينه فدك و پژوهشى در علت بخشش آن از جانب پيامبر به فاطمه زهرا (عليها السلام)، مى تواند ما را به كشف علل حقيقى قيام بزرگ زهرا (عليها السلام) در مقابل غاصبان فدك، نزديك تر سازد.

پاورقى:‌

1 تحريم (66): 11 و 12.

2 رسول الله (صلى الله عليه وآله): اِنَّها (فاطَمَةَ) لَسَيَّدَةِ نِساءِ الْعَالَمِينَ فَقِيلَ أَ هِىَ سَيّدةُ نِساء عالِمِهَا فَقَالَ: ذاكَ لِمَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَاَمَّا اِبْنَتى فاطِمَة فَهِى سيِدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِين مِنَ الْاوَّلينَ و الْآخِرِينَ. بحارالانوار: ج43، ص 24، روايت 20.

3 رسول الله (صلى الله عليه وآله): اَتانى مَلَكٌ فَبَشّرَنِى إِنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ نِساءِ أُمَّتِى. بحارالانوار: ج21، ص 279.

4آينه ايزدنما: ص 2. شعر از حضرت آيت الله محمد حسين غروى اصفهانى.

5 چگونگى ولادت يگانه كوثر محمدى را مى توان از بيان سلاله راستين او، امام صادق (عليه السلام) ، جويا شد:

امالى شيخ صدوق: ص 457. غاية الحرام: ص 177. دلائل الامامة: ص 8. بحار الانوار: ج 43، ص 2.

6 احزاب (33): 21.

7 عوالم العلوم: ج 11، ص 5.

8فى توقيع مولانا صاحب الزمان الذى خرج فيمن ارتاب فيه صلوات الله عليه: ... وَ فِى اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ لِىَ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ... . بحارالانوار: ج 53، ص 178، باب 31، روايت  

9. ديوان محتشم كاشانى: ص 303.

10. چهار سال با مردم، گزارشى از دومين دوره رياست جمهورى حضرت آيت الله خامنه اى: ص 272. پيام به سمينار كوثر شيراز به مناسبت تولد حضرت زهرا (عليها السلام) ، 20/11/66.

11 قالَتْ فاطِمَةُ (عليها السلام) لَقَدْ قالَ رَسوُلُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم): مَثَلُ الاِمامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ اِذْ تُؤْتى وَ لاتَأْتى. بحار الانوار: ج 36، ص 353، روايت 224.

12. كوكب الدُرّى: ج 1، ص 196.

13. شعر از علامه محمد اقبال لاهورى. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 41.

14. شعر از حاجى محمد جان قدسى از سخنوران سده يازدهم هجرى. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 22.

15. ألا وَ قَدْ قُلْتُ الَّذى قُلْتُ عَلى مَعْرِفَة مِنّى بِالْخَذْلَةِ الَّتى خامَرَتْكُم. وَلكِنَّها فَيْضَةُ النَّفْسِ وَ نَفْثَةُ الغَيْظِ وَ خَوْرُالْقَناةِ وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ وَ مَعذِرَةُ الحُجَّةِ. فَدوُنَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها مُدْبِرَةَ الظَّهْرِ، ناقِبَةَ الْخُفِّ، باقِيَةَ العارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الجَبّارِ شَنارِ الابَدِ مَوْصوُلَةً بِنارِ اللّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتى تَطّلِعُ عَلَى الأَفْئِدَةِ. فَبِعَيْنِ اللّهِ ما تَفعَلُونَ «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلب يَنْقَلِبُونَ» (شعراء: 227) اَنَا إِبْنَةُ نَذير لَكُمْ بَيْنَ يَدَىْ عَذاب شَديد. فَاعْمَلُوا إِنّا عامِلُونَ وَانَتَظِروُا إِنّا مُنْتَظِرُون. كشف الغمّة: ج 1، ص 491. الاحتجاج: ص 102. دلائل الامامة: ص 37.

16 . شعر از محمد رضا ربانى. آيينه ايزدنما: ص 193.

*جامی ازذلال کوثر:آیت الله مصباح

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha