شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024
آیت الله خاتمی

حوزه/ اهمیت حوزه سیاسی کمتر از حوزه نظامی نیست بلکه مهم تر است؛ به این بیان که حفظ نظام در حوزه سیاسی پشتوانه برای حفظ نظام در حوزه نظامی است.

به گزارش خبرگزاری«حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه تبیین بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام پرداخت.

برش هایی از درس این استاد حوزه در ذیل می آید؛

يَا هِشَامُ‏، مَنْ‏ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى‏ ثَلَاثٍ، فَكَأنَّمَا أَعَانَ عَلَى‏ هَدْمِ عَقْلِهِ: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَكُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ، وَ مَحَا طَرَائِفَ حِكْمَتِهِ بِفُضُولِ كَلَامِهِ‏، وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ، فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلى‏ هَدْمِ عَقْلِهِ، وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ، أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ. الكافي (ط - دارالحديث)، ج‏1، ص: 36

راه های حفظ نظام:

* حفظ اقتدار نظامی

در جلسه قبل به آیه 60 سوره انفال استدلال شد و نیز به سیره مولانا امیر المؤمنین علی علیه السلام استدلال خواهیم کرد که حضرت در برابر براندازان روشی قاطع و درس آموز داشتند.

به عنوان مقدمه باید گفت؛ شیعه و سنی در موضوع مقابله با شورشگران داخلی مدیون مولا علی علیه السلام هستند. کتاب آیات الاحکام جصاص و آیات الاحکام ابن عربی از اهل سنت در بحث مقابله با یاغیان به سیره مولا علی علیه السلام استناد می کنند.

مولا علی علیه السلام در برخورد با ناکثین، قاسطین و مارقین ذره ای تردید به خود راه ندادند.

آگاهى امام عليه السّلام براى مقابله با اصحاب جمل‏

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ وَ لَا يَعُودُونَ إِلَيْهِ‏. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 54)

آگاه باشيد كه شيطان‏ حزب خود را جمع كرده، و سواره و پياده ‏هاى لشكر خود را فراخوانده است! امّا من آگاهى لازم به امور را دارم، نه حق را پوشيده داشتم، و نه حق بر من پوشيده ماند. سوگند به خدا، گردابى براى آنان به وجود آورم كه جز من كسى نتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنان كه بگريزند، خيال بازگشت نكنند.

مقابله با جنگ جمل

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ [ذَمَرَ] ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصِفاً وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ- [فَإِنْ‏] فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ [إِنْ‏] لَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ يَا خَيْبَةَ الدَّاعِي مَنْ دَعَا وَ إِلَامَ أُجِيبَ وَ إِنِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ‏ فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ [بَعْثَتُهُمْ‏] إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلَادِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِنِّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي‏. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 63)

(در سال 36 هجرى پس از بازگشت فرستادگان امام عليه السّلام از جانب طلحه و زبير، در سرزمين «ذى قار» اين سخنرانى را ايراد كرد)

آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند و باطل به جايگاه خويش پايدار شود. سوگند به خدا! ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند! آنها حقّى را مى ‏طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى ‏خواهند كه خود ريختند! اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست مهم ‏ترين دليل آنها به زيان خودشان است. مى‏ خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى‏ كنند كه مدّت ‏ها است مرده، و چه دعوت كننده‏ اى!؟ و چه اجابت كنندگانى؟! همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خشنودم. 

امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است. شگفتا! از من خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه‏ هاى آنان قرار گيرم و ضربت ‏هاى شمشير آنها را تحمّل كنم!  گريه كنندگان بر آنها بگريند! تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.

از خطبه ‏هاى امام در شهر كوفه

وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلا.

(نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 66)

سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطه‏ ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى‏ كنم. پس اى بندگان خدا! از خدا بترسيد و از خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه براى شما گشوده برويد، و وظايف و مقرّراتى كه براى شما تعيين كرده به پا داريد اگر چنين باشيد، على عليه السّلام ضامن پيروزى شما در آينده مى‏ باشد، گرچه هم اكنون به دست نياوريد.

تشویق مردم به مقابله با اصحاب جمل

مولا علی علیه السلام نبرد با سران فتنه ناکثین را مانند نبرد با کفار می دانست و یارانش را تشویق می کرد که با شجاعت وارد میدان بشوند.

فانهدّوا إليهم عبادَ الله، وكونوا أُسوداً عليهم ؛ فإنّهم شِرار، ومساعدوهم على الباطل شِرار، فالقوهم صابرين محتسبين موطّنين أنفسكم، إنّكم مُنازِلون ومقاتلون... أيّها الناس! إنّ الموت لا يفوته المقيم، ولا يعجزه الهارب، ليس عن الموت محيص، ومن لم يَمُت يُقتل، وإنّ أفضل الموت القتل. والذي نفسي بيده، لأَلف ضربة بالسيف أهون عليَّ من ميتة على فراش. (موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) في الكتاب والسنة والتاريخ، جلد 5، صفحه 228 و 229)

این ادبیات اختصاصی جنگ با کفار است، البته نمی خواهیم بگوئیم این سه فرقه جزء کافران بودند.

إنّ الله عزّ وجلّ دلّكم على تجارة تنجيكم من عذاب أليم، وتشفي بكم على الخير: والإيمان بالله والجهاد في سبيل الله، وجعل ثوابه مغفرة للذنب، ومساكن طيّبة في جنّات عدن، وقال عزّ وجلّ: «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَنٌ مَّرْصُوصٌ». (موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) في الكتاب والسنة والتاريخ، جلد 4، صفحه 298)

این سیره و روش مولا می گوید در برابر براندازان نباید ذره ای انعطاف به خرج داد و معنای حفظ نظام همین است.

* حوزه سیاسی

اهمیت حوزه سیاسی کمتر از حوزه نظامی نیست بلکه مهم تر است؛ به این بیان که حفظ نظام در حوزه سیاسی پشتوانه برای حفظ نظام در حوزه نظامی است. در حوزه سیاسی خلاصه مطلب این است که باید مردم را همراه با نظام نگاه داشت و اگر مردم همراهی کردند، باقی می ماند و هر نظامی (حق یا باطل) که مردم را از دست بدهد از بین می رود. پشتوانه این ادعا حقایق و تجربه های تاریخی است.

در نامه 53 نهج البلاغه (عهد نامه مالک اشتر) دستورالعمل حفظ نظام در حوزه سیاسی بیان شده است:

* اقامه عدل در میان امت؛

* پرهیز از تبعیض؛

* رضایت عمومی؛

* محبت به مردم؛

* مواجه چهره به چهره؛

* گزینش دقیق؛

* گزارش دهی به مردم؛

* شنیدن سخنان مردم؛

* دلسوزی برای مردم؛

* قاطعیت و دوری از سازشکاری بی مورد؛

* تشکیلات واقع بینانه دقیق؛ (در مقابل بوروکراسی که نوعی نظم اما ضد نظام است. نظم واقعی یعنی استفاده حداکثری با حداقل توان و کنار گذاشتن پیچیدگی ها که معنایش نظم طبیعی است)

* کارگزاران صالح؛

* تأمین کارگزاران نظام؛

* نظارت دقیق (مخفی و علنی) بر کارگزاران؛

* مبارزه جدی با مفاسد از طریق بستن راه های ایجاد فساد و برخورد با دست اندازان به بیت المال و عزل کارگزاران خاطی؛

* قانون مداری؛

* دفاع از مظلوم.

این موارد مربوط به حفظ نظام در تمامی دوران ها است.

اقامه عدل

مولا علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید:

وَ لْيَكُنْ‏ أَحَبَ‏ الْأُمُورِ إِلَيْكَ‏ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 429)

دوست داشتنی ‏ترين چيزها در نزد تو، در حق ميانه ‏ترين، و در عدل فراگيرترين باشد.

پرهیز از تبعیض

أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً- [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ- [ثُمَّ قَالَ ع‏] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِين‏. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 183)

(به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بسته‏ اند، معاويه با هدايا و پول ‏هاى فراوان آنها را جذب مى‏ كند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند)

امام فرمود: آيا به من دستور مى ‏دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم؟ به خدا سوگند! تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى ‏كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد! اگر اين اموال از خودم بود به گونه ‏اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى ‏كردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست! آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است، ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامى ‏اش بدارند، امّا در پيشگاه خدا خوار و ذليل است. کسى مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود، مصرف نكرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى آنها را متوجّه ديگرى ساخت، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش كننده‏ ترين دوست خواهند بود.

رضایت عمومی

وَ لْيَكُنْ‏ أَحَبَ‏ الْأُمُورِ إِلَيْكَ‏ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ [بِرِضَا] بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ [رِضَا] رِضَى الْعَامَّةِ- وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُم. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 429)

دوست داشتنی ‏ترين چيزها در نزد تو، در حق، ميانه‏ ترين و در عدل، فراگيرترين و در جلب خشنودى مردم گسترده ‏ترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم، خشنودى خواص (نزديكان) را از بين مى‏ برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى‏ أثر مى ‏كند. خواصّ جامعه، همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى‏ كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى ‏تر، و در خواسته ‏هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ‏ها كم سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته ‏ها دير عذرپذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت‏ تر مى‏ باشند. در صورتى كه ستون ‏هاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مى‏ باشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.

محبت به مردم

وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ‏ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 427)

مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته ‏اند، دسته‏ اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى ‏باشند.

مواجهه چهره به چهره

نامه به قثم بن عباس، فرماندار شهر مكّه

أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ- وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ‏ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ‏ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ‏ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ [الْمَفَاقِرِ] الْفَاقَةِ وَ الْخَلَّاتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ السَّلَام‏. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 457)

پس از ياد خدا و درود! براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به يادشان آور. در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسش ‏هاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز. جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم، و جز چهره ‏ات دربانى وجود نداشته باشد، و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گر چه در پايان حاجت او بر آورده شود ديگر تو را نستايد.

در مصرف اموال عمومى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان، و ما زاد را نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد. به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايّام حج اجرت مسكن نگيرند، كه خداى سبحان فرمود: «عاكف و بادى در مكّه يكسانند» عاكف، يعنى اهل مكه و بادى، يعنى زائرانى كه از ديگر شهرها به حج مى ‏آيند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد. با درود.

 

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha