پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ |۱۷ رمضان ۱۴۴۵ | Mar 28, 2024
آیت الله اعرافی

حوزه/ بین مؤمن و کافر نوعی مرز است که عنوان «کفر» است. اگر چنین اصلی به دست آید که بین مؤمن و کافر باید مرز محفوظ باشد، هدفش ایجاد نوعی صلابت و استواری و شدت در تعامل با کفار است.

خبرگزاری «حوزه»، گزیده ای از مباحث «اصول و روش‌ های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه، با عنوان «فقه تربیتی» اصل قدرت و استطاعت مربی و متربی (رفق و مدارا) برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.

اشاره به مباحث قبل:

بحث در رفق و مدارا بود که در دو مقام بحث می گردد. بحث اول، ارتباط مستقیم با فقه تعلیم و تربیت ندارد اما به عنوان نمونه ‌ای از فقه روابط اجتماعی متعرّض می ‌شویم. ضمن اینکه پرتوی از فقه تربیتی هم در آن وجود دارد. در ذیلِ مقام اول نکاتی بیان شد. در مطلب هفتم در جلسه قبل مطالبی بیان شد و ادامه آن را پی می گیریم.

مطلب هفتم: سطوح روابط اجتماعی

در مطلب هفتم سؤال این بود؛ آیا رفق و مدارا در روابط عام بشری بدون در نظرداشت دین و مذهب، جاری است؟

در این مبحث امر پیچیده است؛ من هم مدعی نیستم که همه ابعاد آن را بحث می کنم. چند مطلب بیان شد و در این جلسه آن را تکمیل می ‌کنیم؛ از لحاظ ادله رفق و مدارا و نرمش در ارتباطات اجتماعی، بعید نیست ادله مطلقه وجود داشته باشد که رفق و مدارا را مقید به ایمان و اسلام نکرده ‌اند. بیان گردید که بعضی از ادله، اطلاق ‌شان به این است که خوبی و محاسن را بیان کرده ‌اند؛ آن ادله شمول دارد، می گوید: رفق و مدارا هر کجا باشد، دارای محاسن است. 

گروه دیگری از ادله با دلالت بهتری با عناوین عام وجود دارد، مانند «مدارة الناس» که قید مسلمان و مؤمن و کذا و کذا در آن نیست.

مخصّصات رفق و مدارا

اشکالی که امکان دارد اینجا مطرح گردد این است که ما در کنار این اطلاقات، شاهد قضیه ‌ای هستیم که قصه کفار را جدا می ‌کند و کأنّه مقیدات و مخصصات این اطلاقات است.

تا اینجا در اطلاق مدارا با مردم حتی با غیرمسلمان اطلاق داشتیم؛ اطلاقات در حسن خلق و حُسن مدارا شامل هر انسانی می شد، منتها اِن قُلت این است (سخن و حرف نهایی نیست)، که ما مواجه هستیم با ادله دیگری که قصه کفار را از بقیه مردم جدا می‌ کند؛ آیا این ادله، مخصّص اطلاقات است؟

اطلاقاتی مانند روایت عبدالله بن سنان؛ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ بَزِيعٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص):‏ «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ»‏ (1) در سر جایشان محفوظ هستند اما در کنار این ‌ها ادله ‌ای وجود دارد که  نشانگر مقید داشتن و مخصص داشتن این اطلاقات است که در ادامه به مواردی می ‌پردازیم:

دلیل اول: شدّت با کفار

«أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم»؛ (2)

از ظاهر آیه بعید نیست که حکم الزامی از آن استفاده شود. این آیه قرینه دارد. «أَشِدَّاءُ» حتماً نقطه مقابل رفق و مدارا است. استواری و سختی و شدت با کفار از آیه به دست می ‌آید.

دلیل دوم: عزت

«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرين»؛ (3)

عزیز است، یعنی نفوذناپذیر است و نرمش ندارد. این دلیل دوم با دلیل اول متفاوت است. شدید بودن، نقطه مقابل مدارا است اما عزیز بودن یعنی قابل نفوذ نشود اما تقابل آن با حدّت و شدّت به وضوح اولی نیست.

دلیل سوم: غلظت

«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ»؛ (4)

با آنها با غلظت برخورد کنید. این آیه ظهور بیشتری دارد.

دلیل چهارم: ولایت کفار

آیاتی با مضمون «لا تتخذوا الکافرین اولیاء» وجود دارد.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ تُريدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً». (5)

اولیاء را دو گونه می ‌توان معنی کرد؛

الف) سرپرست نگیرید و زیر بار ولایت آن‌ ها نروید که این معنا با بحث ما ارتباط ندارد.

ب) محبت و دوستی و ارتباط صمیمانه با کفار نداشته باشید.

معنای دوم به بحث ما ارتباط دارد. نباید با آن ها تعاملِ همراه با محبت و رفق داشت.

دلیل پنجم: مودّت

«لّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ...». (6)

مجموعه ادله؛ «اشدّاء، اعزة، واغلظ، لا تتخذوهم اولیاء، لا یوادّون و ...» بر یک نکته اساسی تأکید دارند و آن اینکه نسبت به کفار نرمش نشان ندهید. این ‌ها در مجموع 5 ـ 6 تعبیر و دلیل است. در روایات هم همین مضامین وارد شده است. این مجموعه با مقدماتی به بحث ما ارتباط پیدا می ‌کند.

حب و بُغض درونی و مکنون مراد نیست، بلکه محبتی مراد است که خود را در رفتار نشان دهد. این در وَجَنات و حرکات فرد بروز می ‌کند. در روایات هم مطالبی شاهد بر همین مدعا وارد شده است.

مجموع این ادله می ‌گوید: بین مؤمن و کافر نوعی مرز است که عنوان «کفر» است. اگر چنین اصلی به دست آید که بین مؤمن و کافر باید مرز محفوظ باشد، هدفش ایجاد نوعی صلابت و استواری و شدت در تعامل با کفار است. این مجموعه ادله مقید و مخصص اطلاقاتی است که در جلسه قبل بیان شد. آن ادله، مطلق مدارا را در همه ارتباطات انسانی لازم می ‌دانست.

بررسی مفهومی ادله

سؤالاتی در فهم این روایات وآیات مطرح است. آیا این سلسله آیات و روایات شامل همه کفار می‌شود؟ آیا بین کافر حربی و غیر حربی فرق نیست؟ این سلسله روایات و آیات که به شدّت ترغیب می ‌کند در نقطه مقابل رفق و مدارا قرار دارد، آیا به کافر حربی اختصاص دارد؟ یا اینکه مطلق کافر را بیان می‌ کند؟

دو نظریه وجود دارد:

1ـ ادله مطلق است؛

2ـ مخصوص کافر حربی است.

بِرّ و قسط با کافر غیر حربی

«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ * إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ (7)

دو آیه از سوره ممتحنه، مجموعه ‌اش حصر را می ‌رساند. از مدارا با کسانی که در حال جنگ نیستند، منع نکرده که این آیه شاهد بر عدم اطلاق است. «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ»، خداوند از ارتباط با این گروه منع نکرده است.

«إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ»، خداوند از تولّی که شامل بِرّ و احسان می ‌شود، منع کرده است. این دو آیه به خوبی دو دسته را از همدیگر جدا می‌ کند، حالِ جنگ با حالِ غیر جنگ متفاوت است؛ لذا کافر حربی و غیر حربی و همچنین اهل ذمه، یکسان نیست. این آیه شاهد است بر اینکه «اشدّاء علی الکفار» مخصوص کفار حربی می باشد و اما غیر حربی از مدلول آن خارج است.

قدر متیقّن، رفق و مدارا از ارتباطات انسانی و مفهوم حب است و الا احسان، بِرّ و ... هم می ‌تواند مطرح شود.

ممکن است ادله دیگری هم باشد که نوعی تفاوت در طیف ‌های کافران را بیان می ‌کند.

قتال با کفار حربی

با ملاحظه به تفاسیر می ‌بینید که برخی معتقدند؛ آیه سوره ممتحنه توسط آیاتی از سوره توبه نسخ شده است.

«فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ». (8)

«وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ». (9)

«وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‏ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ». (10) و آیات دیگر سوره ممتحنه را نسخ کرده است. سوره ممتحنه نرمش را بر ارتباطات انسانی بار کرده است.

جمع عرفی آیات

مرحوم آیت الله العظمی خویی و مرحوم علامه طباطبایی که به راحتی تن به نسخ نمی ‌دهند از این مورد جواب داده و معتقدند که قابل جمع عرفی است. قرائن حکایت دارد که آیات سوره توبه نحوه تعامل با مشرکان در حال جنگ را مطرح می ‌کند؛ بنابراین دو فرض مختلف است؛ فرض نخست، اطلاق و عموم آیات سوره توبه، خاص باشد، پس قابل جمع است. فرض دوم، آیات سوره ممتحنه خاص و مقیّد برای ادله دال بر شدت و غلظت است.

گاهی کافر در مقابل مشرک بیان می ‌شود، آیاتی که در مورد مشرکین (از اهل کتاب و ...) باشد به طریق اولی شامل کفار می ‌شود.

«إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكين»‏. (11)

در این آیات بین کفار معاهَد و غیر معاهَد فرق گذاشته است.

بعد هم می فرماید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ» (12) پس ظهور آیه از اول منعقد نمی ‌شود.

نتیجه این است که (ظاهر کلام علامه هم همین است) در فقه روابط اجتماعی، روابط سالم و پسندیدۀ انسانی در جایی است که در حال جنگ نباشد و عناوین ثانوی دیگر هم نباشد، در این صورت منع نشده است. یعنی رفتار و ارتباط باید باشد.

استفاده از سیره عملی اهل ‌بیت (ع)

برخی برای مدارا و رفق با کفار به سیره اهل ‌بیت (ع) استدلال کرده ‌اند؛ باید توجه داشت، سیره دلیل لُبّی است. مدارا در مقام تبلیغ و تأثیرگذاری بر غیر بوده است. مدارا برای تغییر دادن کافر، (روش ارشاد و تربیت) استفاده می ‌شود. اما در شرایط غیر تبلیغ شاید نشود خیلی راحت استفاده کرد.

ممکن است در سطح عام هم سیره داشته باشیم. عُدَی بن حاتم وقتی بر رسول خدا (ص) وارد شد، حضرت عبای خود را برای او پهن کرد.

محبت قلبی و نرمش برونی

مطلب دیگر این است که شاید بتوان گفت؛ همه تعبیرات «اشدّاء، اولیاء و ...» با ارتباطات انسانی در تضاد نیست. این ‌ها همه به دو چیز اشاره دارد:

1) بحث ‌های قلبی و درونی. فاصله بین مؤمن و کافر است و حب و بُغض باید فی الله باشد.

2) بحث ‌های روابطی که بُعد سیاسی دارد. روابط نباید زمینۀ نفوذ را فراهم کند. یعنی روابط ولایت آمیز نباشد. (ادله) از این نوع روابط منع کرده ‌اند. فراتر از ارتباط متقابل بشری بین آدم است که ممنوع است.

بحث ما از این دو مورد تخصصاً بیرون است. به ما دستور داده اندکه صلابت داشته باشید تا نتوانند شما را استثمار کنند. حالت تسلیم نداشته باشید.

آیه نفی سبیل

«وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»؛ (13) دست پایین را نگیرید.

نفوذ خیلی تأثیر دارد. انگلیسی ‌ها و دستگاه سلطنت و اطلاعات ساواک در گذشته سعی کردند (قریب ده سال تلاش کردند) با دفتر مرجعی در تماس بودند؛ روی شخص مرجع تقلید کار کردند و او را از حالت یک مرجع انقلابی به حالت دیگری تغییر دادند. به همین جهات بود که امام راحل فرمود: نمی ‌توان رهبری را به هر کسی سپرد، باید رهبر صلابت و فتانت خاص داشته باشد.

جمع این دو مطلب را قبول داریم. اطلاقات با آیه ممتنحنه تخصیص خورده است.

سطح این ارتباطات به حالت خاص اختصاص دارد و در همه شرایط و احوال یکسان نیست.

پاورقی:

(1)- الكافي ج 2 ص 117- بحار الأنوار، ج‏72 ؛ ص440.

(2)- فتح، 29.

(3)- مائده، 54.

(4)- توبه، 73؛ تحریم، 9.

(5)- نساء، 144.

(6)- سوره مجادله، آیه 22.

(7)- ممتحنه، 8 و 9.

(8)- توبه، 5.

(9)- توبه، 36.

(10)- توبه، 12.

(11)- توبه، 4.

(12)- توبه، 6.

(13)- نساء، 141.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha