خبرگزاری«حوزه»، ثبت اعمال به دست فرشتگان، نوشتن معمولی نیست، وگرنه هم انکارپذیر و هم فراموش شدنی بود. چنانچه گنهکار بتواند بگوید به خاطر ندارم و باید ثابت شود، باید با استدلال برای وی ثابت کرد، در حالی که قیامت، روز «حجت بالغه» است. اکنون که در دنیا هستیم و با اعمالمان چندان فاصله نداریم، به یاد نمی آوریم که سی چهل سال پیش چه گفته ایم یا چه کرده ایم. چگونه در قیامت همه اعمال را بخاطر می آوریم؟
راهکار این است که انسان از حضور نفس عمل در صحنه جان خویش می فهمد که چه کرده است و فرشتگان الهی نیز متن عمل را با همه صحنه هایش تثبیت می کنند و در قیامت آن را به گونه ای ترسیم می کنند که انسان افزون بر آنکه نمی تواند انکار کند، خود به اعمال خویش اعتراف می کند.
اقرار انسان، با شهادت اعضا و جوارح او تفاوت دارد، زیرا به رغم شهادت دست، پا و زبان، انسان همچنان می تواند انکار نماید، اما هنگامی که عصاره همه اعمال، اخلاق و عقاید انسان در هستی و جان خود عامل باشد و این صفحه را برایش بگشانید، خود به آن اعتراف می کند: ... یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا ﴿٤٩﴾ (کهف).
در کتاب اعمال، متن عمل ثبت می شود و به انسان گفته می شود که انها را بخواند: اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا ﴿١٤﴾ (اسراء) و دیگر نمی توان انکار کرد.
کتابت اعمال در صحیفه جان آدمی انجام می شود و وقتی در قیامت گشوده می شود، انسان همه کار های خود را حاضر می بیند؛ همچنین شاهدان درونی و بیرونی به اعمال او شهادت می دهند، از این رو همه راههای انکار بسته می شود و انسان خود به گناهش اعتراف می کند.
اعضای بدن انسان در قیامت به ضرر او شهادت می دهند، پس خودشان طرف حساب نیستند. اگر اعضا و جوارح متهم بودند، سخن آنها اعتراف می بود؛ حال آنکه آنها شاهدند. اعضا و جوارح گناهکار نیستند، بلکه گناه از آنِ جان آدمی است که اعضا و جوارح با آن بگانه اند. وقتی بیگانگان گناه کسی را بیان کنند، شهادت است؛ ولی وقتی که نفس انسان به ضرر خودش سخن بگوید اقرار است: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا لأصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿١١﴾ (ملک).
تصور و پذیرش شهادت اعضا و جوارح انسان به زیان جانش آسان است، چون آنها ابزار جان انسان اندکه با آنها گناه کرده است؛ ولی مطلب مهم تر این است که قلب یعنی روح و جان انسان نیز مسئول عنه است: وَلا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا ﴿٣٦﴾ (اسراء).
اگر از انسان سوال شود که با دست، زبان، چشم و گوش خود چه کرده ای، سوال فهمیدنی است؛ ولی تصور درست این سوال که با دل و جان چه کرده ای، دشوار است. زیرا حقیقت انسان همان قلب و دل اوست، پس قلب نمی تواند هم مسئول باشد و هم مسئول عنه.
این پرسش بیانگر آن است که اندرون انسان، یک خود دیگری هست و به سخن دیگر، وی دارای جانی است برتر از قلب و روح که به بیان رسول خدا (ص) اگر کسی آن را شناخت خدا را هم شناخته : من عرف نفسه فقد عرف ربه. آنگاه یک از این دو، مسئول و دیگری مسئول عنه است و یکی از این دو، شاهد و دیگری مشهود علیه است، زیرا طبق آیه ... وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ ﴿١٣٠﴾ (انعام)، معلوم می شود نفس علیه خود شهادت می دهد.
توضیح: الف-گاهی شهادت به معنای اقرار تفسیر می شود، در این صورت، شهادت نفس به کفر خود، همان اعتراف اوست: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ ... ﴿١١﴾ (ملک)، و اگر شهادت همان معنای معهود خود را که در مقابل اقرار است حفظ کرد، باید موجود های متعددی فرض کرد که یکی عادل و گواه و دیگری متهم و مورد محاسبه باشد.
ب- مسئول غیر از مسئول عنه است، چون شخص مخاطب مسئول است و شی یا دیگر مسئول عنه. اگر تعدد مسئول عنه مجازی باشد، ممکن است با وحدت حقیقی نفس سازگار باشد؛ ولی چنانچه تعدد حقیقی لازم باشد، چاره ای جز فرض موجودی مسئول برتز ار قلب که عنه است نخواهد بود.
تذکر: مطالب پیش گفته به معنای آن نیست که در کتابت اعمال و صحیفه نفس، هیچ گونه تغییری پدید نمی آید، بلکه انسان می تواند تا پایان عمر در اعمال خود اثر بگذارد و محدوده آن را وسیع یا تنگ کند و عواملی سبب دگرگونی در اعمال گذشته می شوند، چنانکه ارتداد، کفر و گناه، نابود کننده حسنات اند که به آن «حبط عمل» می گویندو در مقابل ، توبه و اعمال خیر، نابودکننده گناهان اند که به آن «کفاره و تکفیر» گفته میشود: ...إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ...﴿١١٤﴾ (هود).
آیات و روایات دال بر احتیاط و تکفیر بر آیات فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿٧﴾ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿٨﴾ (زلزله)؛ مقدم و حاکم اند، زیرا با توبه و انجام دادن اعمال صالح، رابطه عمل با عامل می گسلد و گناهان از بین می روند و روز قیامت، دیگر گناهی نیست تا گناهکار آن را ببیند، چنانکه مرتد همه اعمال خیرش نابود می شوند و کار خیری ندارد تا آن را مشاهده کند؛ همچنین برخی از گناهان نیز حسنات را به پرونده دیگران منتتقل می کند: یاتی الرجل یوم القیامة و قد عمل الحسنات، فلا یری فی صحیفة من حسناته شیئا، فیقول : این حسناتی التی عملتها فی الدار الدنیا؟ فیقال له: ذهبت باغتیابک الناس فهی لهم عوض اغتیابهم، در نتیجه دیگر در پرونده او حسنه ای نمی ماند تا برابر آیه 8 سوره مبارکه زلزله آن را ببیند.
غرض آنکه آیه «فَمَنْ یَعْمَلْ» دلالت دارد که « هرکس عمل خود را می بیند» و ادله یاد شده دلالت دارند که فلان حسنه یا فلان سیئه فعلا عمل فلان شخص نیست، پس دلیل دوم بر دلیل اول حاکم است به زبان نفی موضوع.
تفسیر تسنیم – جلد هفدهم/ آیت الله العظمی جوادی آملی