چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳ |۹ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 11, 2024
محمد جواد طبسی

حوزه/ امام حسین(ع) پس از آنكه زهير به شهادت رسید و در زمين كربلا افتاد بر بالينش حاضر گرديد و با اين جملات از وى تقدير نمود: «لا يَبْعُدَنَّكَ اللّه يا زُهَيْرُ وَلَعَنَ قاتِليكَ لَعْنَ الذَّينَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنازيرَ».

به گزارش خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد طبسی در دوره کوتاه مدت امام حسین(ع) شناسی که در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) برگزار شد، اظهار داشت: امام حسین(ع) پس از شهادت برخی از یارانشان، بر سر جنازه آنان حاضر شده و سخنانی را ایراد فرمودند.

*دعای اباعبدالله الحسین علیه السلام به  یاران

بر اساس تاریخ طبری، امام حسين(ع) بعد از شنيدن خبر شهادت قيس بن مسهر الصيداوي چنين فرمودند: «فَمِنهُم مَن قضي نَحبه و مِنهُم مَن يَنتظر و ما بَدَّلوا تبديلاً اللهم اجعل لَنا و لهم الجنة، و اجمع بيننا و بينهم في مستَقُرِّ رحمتِک و رَغائبِ مَذخورِ ثَوابک؛ بعضي پيمان خود را به آخر بردند و بعضي ديگر در انتظارند. هرگز تغيير و تبديلي در پيمان خود ندارند. خدايا براي ما و شيعيان ما بهشت را منزل فرما و ما و آنها را در قرارگاه رحمتت جمع فرما و بخشش ها و ثواب هاي فراوان را براي ما ذخيره فرما».

همچنین پس از آنكه زهير به شهادت رسید و در زمين كربلا افتاد، آن حضرت در بالينش حاضر گرديد و با اين جملات از وى تقدير نمود: «لا يَبْعُدَنَّكَ اللّه يا زُهَيْرُ وَلَعَنَ قاتِليكَ لَعْنَ الذَّينَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنازيرَ؛ زهير! خدا تو را از رحمتش دور نگرداند و بر قاتلان و كشندگان تو لعنت كند، همانگونه كه در دوران هاى گذشته افرادى را لعنت نمود و مسخ گرديدند و به صورت ميمون و خوك درآمدند»..

شخص دیگری که امام حسین(ع) بر بالین وی حاضر شد، جُون غلام ابوذر بود و هنگامی که از پاى درآمد و در زمين كربلا قرار گرفت، امام(ع) خود را به بالين وى رساند و در كنارش نشست و با اين جملات او را دعا نمود: «اللهم بيّض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد؛ خدايا رويش را سفيد و بدنش را خوشبو و با ابرار و نيكان محشورش بگردان و در ميان او با محمد(ص) و خاندانش معارفه و آشنايى بيشتر قرار بده»؛ از بركت دعاي حضرت روي غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوي عطر از وي به مشام رسيد؛ چنانكه وقتي بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند، صورتش منور و بويش معطر بود.

از دیگر یاران که پس از شهادت، اباعبدالله الحسین(ع) بر سر بالین او آمدند، «حر بن یزید ریاحی» است که حضرت در بالاى سر او نشست و در حالى كه خاك و خون از سر و صورتش پاك مى كرد، چنين فرمود: «اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْيا وَالاخِرَة؛ تو حر و آزاد مردى، همان گونه كه مادرت تو را حُر ناميده است  و تو آزاد مردى در اين جهان فانى و در آن جهان پايدار و ابدى».

یار دیگر، «حبیب بن مظاهر اسدی» است که امام(ع) پس از شهادت در كنار پيكر بى سر و قطعه قطعه او قرار گرفت و اين جمله را فرمود: «عِنْدَاللّه اَحْتَسِبُ نَفْسِى وَحُماةَ اَصْحابِى/ بذل جانم و كشته شدن ياران و اصحابم را به حساب خداوند گذاشته‌ام».

* ترک زبانان صحرای کربلا چه کسانی بودند؟

از دیگر یاران، غلام امام حسین(ع) به نام «أسلم ترکی» است که در کربلا دلاورانه جنگيد و بر زمين افتاد. امام(ع) به بالين او آمد و گريست و چهره بر چهره‏اش نهاد. اسلم، چشم گشود و امام(ع) را بر بالين خود ديد؛ تبسمي کرد و جان داد.

شخص دیگری که أباعبدالله الحسین(ع) بر سر بالین او حاضر شدند، واضح ترکی است که در آخرین لحظات زندگیش حضرت خود را به او رساند و او را در آغوش گرفت، در حالیکه به شدت به خود می پیچید به شهادت رسید.

* فرزندان امام علی(ع) در واقعه کربلا

برخی نوشته اند که از اولاد أمیرالمؤمنین(ع) 11 نفر در کربلا حضور داشتند که از جمله آنها عبدالله، جعفر، عثمان، ابوبکر، ابراهیم، عتیق، عون، یحیی، عبیدالله، قمر بنی هاشم و... بوده اند.

همچنین قاسم، عبدالله، احمد، حسن، ابوبکر و عمر از فرزندان امام حسن مجتبی؛ علی اکبر، علی اوسط و عبدالله از فرزندان امام حسین(ع)؛ عبدالله و محمد از فرزندان مسلم بن عقیل؛ ابوسعید بن عقیل و محمد بن ابی سعید از فرزندان پسر برادر مسلم؛ جعفر، مسلم، عبدالرحمن، عبدالله، عبیدالله، محمد بن عقیل، عون بن عقیل، علی بن عقیل و موسی بن عقیل از فرزندان عقیل بن ابیطالب؛ احمد فرزند محمد بن عقیل و فرزندان عبدالله جعفر در کربلا حضور داشتند.

محمد حنفیه و فرزندان او در کربلا حضور نداشتند و در جنگ شرکت نکردند؛ همچنین عبدالله بن عباس نیز نه خود و نه فرزندانش شرکتی در کربلا نداشتند و یکی از فرزندان امام علی(ع) به نام عمر نیز امام حسین(ع) را همراهی نکرد.

* فرمایشات اباعبدالله الحسین(ع) درباره بنی هاشم

وقتی خبر شهادت حضرت مسلم به امام حسین(ع) رسید، «فَاسْتَعْبَرَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَاكِيًا . ثُمَّ قَالَ: رَحِمَ اللَهُ مُسْلِمًا ! فَلَقَدْ صَارَ إلَي‌ رَوْحِ اللَهِ وَ رَيْحَانِهِ وَ تَحِيَّتِهِ وَ رِضْوَانِهِ؛ پس‌ حضرت‌ امام‌ حسين(ع)‌ اشك‌ از ديدگان‌ بريخت‌ و گريست‌ و پس‌ از آن‌ گفت‌: خداوند رحمت‌ كند مسلم‌ را! وي‌ به‌ سوي‌ روح‌ و ريحان‌ و تحيّت‌ و رضوان‌ خدا رفت.

همچنین حضرت نسبت به فرزندان مسلم و فرزندان عقیل نیز در شب عاشورا پس از آنکه خطبه خواندند، در ضمن خطبه به آنان نگاه کردند و فرمودند: شهادت مسلم برای شما کافی است؛ من اذن دادم که شما باز گردید.

در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین(ع) به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفتند: «انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین»؛ فرزندش علی اکبر(ع) پیش آمد و گفت: «ای پدر؛ چرا حمد خدا به جا آوردی و «انا لله و انا الیه راجعون» گفتی؟ که حضرت فرمود :«پسرم؛ لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت: «این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود»؛ دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد. حضرت علی اکبر(ع) گفت: «پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد؛ مگر ما بر حق نیستیم؟ که امام(ع) پاسخ دادند: «چرا؛ سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم» که حضرت علی اکبر(ع) گفت: «پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم».  امام حسین(ع) به او فرمود: «خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد، به تو عنایت کند»؛.

*أباعبدالله و قمر بنی هاشم

أباعبدالله الحسین(ع) درباره قمر بنی هاشم سخنان فراوانی دارند.

1. بعد از آنکه در عصر تاسوعا شمر با دو هزار نفر وارد کربلا شد، عمر بن سعد به شدت ترسید که فرماندهی جنگ از دستش گرفته شود؛ لذا با لشکریانش نزدیک خیمه ها آمدند. امام حسین(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «ارکب بنفسی انت؛ آنها را ملاقات کن و ببین برای چه آمدند؟

2. بعد از آنکه حضرت عباس(ع) پیام عمر سعد را برای امام حسین(ع) آورد، حضرت جمله زیبایی را فرمودند: «ارجع إلیهم فإن استطعت أن تؤخرهم إلی غدوة و تدفعهم عنا العشیة نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم انی أحب الصلاة و تلاوة کتابه و کثرة الدعاء و الاستغفار؛ به سوی آنان بازگرد و اگر توانستی همین امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا می داند که من به نماز و قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.

3. وقتی قمر بنی هاشم، علمدار سپاه امام حسین(ع) شد، أباعبدالله(ع) مانند دیگران اجازه میدان رفتن را به ایشان نمی دادند و می فرمودند: «تو علمدار سپاه منی؛ اگر این علامت از بین برود، دشمن می فهمد که من شکست خورده ام. در روز عاشورا بعد از آنکه انصار امام حسین(ع) شهید شدند، حضرت عباس(ع) فرمود: «لقد ضاق صدری»؛ سینه ام تنگ شده است که امام حسین(ع) فرمودند: حال که می خواهی چنین کنی برو و برای اهل خیام آب بیاور.

4. وقتی دو دست حضرت عباس(ع) قطع شد و پس از جراحات بسیار بر زمین افتاد، صدا زد: «یا اخى یا حسین علیک منى السلام»؛ اى برادرم حسین خداحافظ. طبق روایت مشهور، صدا زد: «یا اخاه ادرک اخاک»‏؛ اى برادر، برادرت را دریاب»؛ أباعبدالله(ع) مانند شهاب ثاقب به بالین حضرت عباس(ع) شتافت و او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دست‌هایش از بدن جدا شده و چشم‌هایش تیر خوده‏‌اند؛ «فوقف علیه منحنیا و جلس عند راسه یبکى حتى فاضت نفسه‏»؛ با کمر خمیده به عباس نگریست و سپس در بالین او نشست و گریه کرد تا عباس به شهادت رسید.

نقل شده‌ است که حضرت با صداى بلند گریه کردند و فرمودند: «الان انکسر ظهرى و قلت‏ حیلتى و شمت بى عدوى‏» کنون پشتم شکست، و رشته تدبیر و چاره‏‌ام از هم پاشید، و دشمن بر من چیره شد و شماتت کرد؛ سپس به قاتلین حضرت عباس(ع) حمله کرد و آنها همگی فرار می کردند؛ امام(ع) در این لحظه می فرمود: «اين تفرون و قد قتلتم اخي؟ اين تفرون و قد فتتم عضدي؟!» كجا فرار مي كنيد در حالي كه برادرم را كشتيد؟! كجا فرار مي كنيد در حالي كه بازويم را شكستيد؟! سپس به تنهايي به جايگاه خويش بازگشت.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha