پنجشنبه ۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۳۰
انسان‌های بزرگ، تصمیم‌های بزرگ می‌گیرند

حوزه/ انسان‌های بزرگ کسانی‌اند که با همت بلند، شجاعت و ایمان عمیق تصمیم‌های مهم و مسئولانه می‌گیرند؛ نه کسانی که بدون دانش و آمادگی در مسائل بزرگ اظهار نظر می‌کنند. همت واقعی یعنی شناخت توانایی‌های خود، تلاش برای پیشرفت و اعتماد به خداوند در مسیر انجام کارهای مهم و خطیر.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین احمد عابدی استاد درس خارج حوزه علمیه قم در یکی از جلسات خود به اهمیت و جایگاه بلند همتی اشاره نمودند که مشروح سخنان این استاد حوزه بدین شرح است:

انسان باید تصمیم‌های بزرگ بگیرد و کارهای مهم انجام دهد. به عنوان مثال، افرادی مانند شهید سلیمانی، شهید رشید و شهید باقری، نمونه‌های برجسته‌ای از انسان‌های بزرگ هستند.

این افراد دانشگاه جنگ نرفته بودند تا درس بخوانند، بلکه به سبب روحیه، همت و تصمیم‌های بزرگشان به مقامات والا رسیدند.

امام رضوان‌الله‌علیه نیز نمونه‌ای از این بینش را نشان داد؛ ایشان جوانی بیست‌وچهار ساله را به عنوان فرمانده کل سپاه برگزید. این تصمیم نشان می‌دهد که امام، انسان‌های بزرگ با همت بلند را می‌شناخت و مسئولیت‌های خطیر را به آنان می‌سپرد.

همت بلند در این است که انسان شهامت داشته باشد و در کاری که توانایی و شایستگی انجامش را دارد، تصمیمی بزرگ بگیرد؛ نه آنکه در زمینه‌هایی که صلاحیت ندارد، وارد شود و تصمیم‌های بزرگ اتخاذ کند. چنین اقدامی، همت بلند محسوب نمی‌شود.

برای مثال، این که فردی که حتی با ابتدایی‌ترین مفاهیم فقه آشنا نیست، بخواهد در کتاب‌های فقهی اظهار نظر کند، نشانه‌ی همت بلند نیست؛ بلکه نوعی ناآگاهی است!

برعکس آن نیز صادق است؛ اگر فردی که در فقه مجتهد است، در مسائل امنیتی، سیاسی یا روابط بین‌الملل، در حالی که حتی یک کتاب در این زمینه‌ها نخوانده، اظهار نظر کند، این رفتار را نمی‌توان همت بلند دانست، بلکه باید آن را «ناآگاهی» یا حتی «حماقت» نامید.

حماقت آن است که کسی که دانشی در زمینه‌ی فقه ندارد، در فقه اظهار نظر کند؛ یا فردی که حتی الفبای علم پزشکی را نمی‌داند، بخواهد درباره‌ی پزشکی نظر دهد. چنین اظهار نظرهایی جز تمسخر و ریشخند نتیجه‌ای ندارد. همان‌گونه که اگر کسی آشنایی ابتدایی با مفاهیم نظامی، امنیتی و دفاعی نداشته باشد و با این حال در این حوزه‌ها نظر بدهد، مرتکب خطایی بزرگ شده است.

در حقیقت، قرآن کریم نیز بارها بر این نکته تأکید کرده است. در آیات الهی آمده است که کسی که در موضوعی تخصص ندارد، نباید در آن اظهار نظر کند. این اصل عقلانی و دینی است که هر کس باید در حوزه‌ی دانایی خود سخن بگوید.

با این حال، گاهی مشاهده می‌شود که برخی افراد حتی ابتدایی‌ترین دانسته‌های این قاعده را نادیده می‌گیرند.

برای نمونه، حدود پنج هزار سال پیش، کتابی درباره‌ی قواعد و ضوابط جنگ در چین نوشته شده بود که در آن بیان شده بود جنگ در چه شرایطی آغاز می‌شود و چه زمانی نباید آغاز شود. با این وجود، امروزه افرادی پیدا می‌شوند که درباره‌ی جنگ و امنیت اظهار نظر می‌کنند، در حالی که حتی از همان دانش پنج هزار سال پیش نیز بی‌خبرند.

این میزان ناآگاهی و در عین حال اظهار نظر، نشانه‌ی بی‌خردی است.

در واقع، اشتباه بزرگی است که فرد چیزی را نداند و در همان موضوع وارد شود و گمان کند کار بزرگی انجام داده است. چنین کسی تصور می‌کند که چون سخنی گفته، کار مهمی کرده، در حالی که در حقیقت، کاری ناپخته و بی‌اساس انجام داده است.

چند آیه‌ی شریفه در مورد «بلندهمتی» و روحیه‌ی ایمان و توکل را یادآور می‌شوم. در قرآن آمده است:

«قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ، وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.»

آنان که به ملاقات خدا ایمان دارند می‌گویند: چه بسیار گروه‌های اندک که به فرمان خدا بر گروه‌های پرشمار پیروز شدند، و خداوند با صابران است.

در جنگ بدر، مسلمانان تنها شش یا هفت شمشیر در اختیار داشتند، در حالی که دشمن حدود نهصد شمشیر داشت. با این حال، مسلمانان پیروز شدند. ابوسفیان با شگفتی می‌گفت: «نمی‌دانم چه شد! ما برای سربازانمان کباب فراهم می‌کردیم، در حالی که پیامبر حتی نان خالی هم نداشت، ما همه‌گونه سلاح داشتیم و آنان هیچ نداشتند، اما در نهایت آنان پیروز شدند!»

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در پشت سر ابوسفیان قرار داشت. هنگامی که این سخنان را شنید، با دست مبارک خود بر او زد و فرمود: «علتش این بود که ما خدا را داشتیم، اما شما به خدا اعتماد نداشتید.»

سردار رشید که در جنگ ۱۲ روزه شهید شدند، در یک زمان قبل از انقلاب در جایی اردو رفته بود. آن‌جا داشت دنبهٔ گوسفند را آب می‌کرد تا روغن شود؛ روغنِ گداخته‌ای روی پای او ریخت، اما او هیچ اظهار ناراحتی نکرد و کار را ادامه داد. نزدیکانش می‌گفتند «آقا، پایت سوخت»، او پاسخ داد که «ما آمده‌ایم مبارزه کنیم؛ اول باید خودمان را بسازیم. اگر من به‌خاطر ریختن روغن گداخته آه و ناله کنم، چه مبارزه‌ای می‌خواهیم انجام دهیم؟»

انسان باید ابتدا خود را آماده و مقاوم سازد. در روایتی آمده است «وَاستَعِن بِاللّه، ولا تَعجَز»؛ یعنی از خدا کمک بطلبید و خود را عاجز و ناتوان ندانید. باید بی‌حوصلگی، تن‌آسایی و بی‌تفاوتی را کنار گذاشت.

من همیشه فکر می‌کردم که کتاب «بحار الانوار» بزرگ‌ترین مجموعهٔ کتابی است که صد و ده جلد دارد؛ اما روزی در جایی کتابی هفتصد و پنجاه جلدی دیدم که هر جلدش نیز در حجم بسیار بیش از یک جلد «بحارالانوار» بود. دربارهٔ محتوای آن کاری ندارم که سطحش چگونه است، اما نوشتن هفتصد و پنجاه جلد کتاب نشان‌دهندهٔ همتی عظیم است. اگر بخواهی آن را با «بحارالانوار» مقایسه کنی، می‌توان گفت معادلِ دست‌کم دو هزار جلد مثل «بحارالانوار» است؛ این نشان‌دهندهٔ همت بلند نویسنده است.

در روایتی نیز آمده است: «اللهم اعوذ بک العَجزِ و الکَسَلِ»؛خداوندا از ناتوانی و تنبلی به تو پناه می‌برم.

بنابراین اگر می‌خواهید مقاله بنویسید، باید بهترین مقالهٔ سال کشور را بنویسید؛ اگر کتاب می‌نویسید، باید کتابتان بهترین کتاب باشد؛ اگر منبر می‌روید، باید بهترین منبر را داشته باشید؛ اگر می‌خواهید مسجدداری کنید، باید مسجد شما نمونه باشد. این‌ها اهداف بلند و همت‌های والا هستند که قابل دستیابی‌اند.

قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ»؛ یعنی برخیز؛ اکنون زمان کسالت و خواب نیست. این آیه به نوعی نفی ضعف نفس و دعوت به همت بلند است.

ضعف نفسی که ما را درگیر عنوان و نام و نشان کند نیز مذموم است. مثلاً وقتی کسی به‌خاطر این‌که در جمع او را «حجت‌الاسلام» نگفته‌اند خود را کوچک می‌شمرد، این نشان‌دهندهٔ حقارت و پستی درون است؛ شخص بزرگ این‌گونه نیست.

آدم بزرگ این‌گونه فکر نمی‌کند. بزرگی از آنِ پیامبر خداست که وقتی در جمع می‌نشست و کسی وارد می‌شد، می‌پرسید: أیُکُم محمد(ص)؟؛ کدام‌یک از شما پیامبر هستید؟

اینها ضعف نفس که به دنبال نام و عنوان و مطرح شدن باشیم!

من به‌خاطر دارم قبل از انقلاب کتاب‌های شهید مطهری را می‌خواندم و همیشه در ذهنم این سؤال بود که «مرتضی مطهری کیست؟» آثار او بسیار زیبا نوشته شده بود، اما روی جلد کتابش هیچ‌گاه نامی از القاب حوزوی مانند «حجت‌الاسلام» یا «آیت‌الله» نبود؛ یعنی او خود را مقید به این عناوین نمی‌ساخت. اصلا نمی‌دانستم ایشون طلبه هستند یا نه، انسان‌های بزرگ چنین‌اند؛ خود را به عناوین وابسته نمی‌کنند.

در زیارت‌ها و متون دینی آمده«نُفوسُ أبیَّةٍ؛ جانهای بزرگ منش» یا اینکه می‌گوییم: «هیهات مناالذلة»

شعری در مورد شهدای کربلا گفته شده:

قَدْ غَیَّرَ اَلطَّعْن مِنْهُمْ کُلَّ جارجة

اِلاّ اَلْمَکَارِمَ فِی اَمْنٍ مِنَ الغِیَر

اسب‌ها و نیزه‌ها و شمشیرها بدن‌ها را متلاشی کردند، اما ارزش‌های اخلاقی و بزرگی روحی آن‌ها آسیبی ندید.

نمونه‌هایی چون حبیب بن مظاهر نشان می‌دهند که شخصیتی که حقیقتاً صاحب کرامت و عظمت است، حتی اگر بدنش زیر پای اسب له شود، حرمت و عزت نفس او هرگز پایمال نمی‌شود.

برای شنیدن صوت اینجا کلیک کنید.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha