جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ |۹ شوال ۱۴۴۵ | Apr 19, 2024
دکتر علی الشعیبی

حوزه/ در بیانیه الازهر آمده: جهان معاصر با هیچ تهدید و چالشی همچون وهابیت دست به گریبان نشده است؛ وهابیت نوعی دعوت به جاهلیت است و مبارزه با آن شرعا واجب است.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» دکتر علی الشعیبی از مسلمانان متولد رقه سوریه است که از کودکی علاقه و استعداد سرشاری در یادگیری و تبلیغ اسلام داشت و از زمان 12 سالگی تحت تاثیر شیوخ وهابی رقه به این فرقه مذهبی گرایش پیدا کرد و جوانی خود را در سوریه و عربستان با اعتقاد به وهابیت و تعالیم محمد بن عبدالوهاب گذراند و سال ها نیز به عنوان مشاور ملک فهد پادشاه عربستان فعالیت کرد تا اینکه به دروغگو بودن محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه پی برد و با آشنایی با حدیث غدیر خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم یافت.

آنچه در ادامه می خوانید ترجمه گفتگوی شبکه الکوثر با این اندیشمند جهان اسلام و کارشناس وهابیت است. الشعیبی در این حلقه از گفتگو به بیان نظر الازهر درباره وهابیت و آغاز ورود وهابی ها و کتب ابن تیمیه به الازهر سخن می گوید و علاوه بر این به بیان شواهدی درباره ارتباط وهابی ها با انگلستان و آمریکا و دروغگو بودن ابن تیمیه و اعتقادات انحرافی وی می پردازد.

یهودیانی که در گذشته ساکن وادی القری بودند، اکنون کجا رفته اند و در اصل از کجا آمده بودند؟

اینکه یهودی ها از کجا آمده اند و به کجا می روند یک مساله است، اما باید گفت که ابتکار امام خمینی(ره) برای آخرین جمعه ماه مبارک رمضان باعث می شود آنها هرکجا که هستند در محاصره و تنگنا باشند و هر سال شاهد هستیم تمام جهان اسلام در این روز و این مناسبت به خیابان ها می آیند و علیه صهیونیست ها و اشغالگران فریاد می زنند.

المقدسی(غیر از المقدسی صاحب احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم) در یکی از کتاب های خود به وجود یهود در وادی القرای اشاره می کند و می گوید این یهودی ها در اصل از شام آمده اند. ما می دانیم که یهودیان خیبر و یهودیان مدینه اخراج شدند و به شام رفتند و یهودیان نجران به عراق رفتند و این اتفاق در زمان پادشاهان اموی مانند عبدالملک بن مروان بود که این یهودی ها درخواست کردند بار دیگر به خیبر بازگردند و در آن زمان در واقع از رعایای عبدالملک بودند و به او خراج می دانند و عبدالملک به آنها اجازه داد بازگردند، اما نه به خیبر، بلکه به منطقه تیماء و در آن زمان وادی القری از جنوب به مکه و از شمال شرق به تیماء محدود می شد و این محدوده مملو از روستاهای زیاد بود و برخی از این روستاها از آنِ یهودیانی بود که از شام آمده بودند و بارها گفتیم که در کتاب "ده سفر حج" اثر عبدالسلام الدریعی المغربی و کتاب "رحلة العیاشی" آمده که در سفرهای خود به حج ، دزدان و غارتگران یهودی به آنها حمله کرده اند و اموال آنها را غارت کرده اند و در این کتاب ها یهودیان را با دقت توصیف می کنند که آنها مثلا کلاهی کوچک بر سر داشته اند و رفتار و ظاهر آنها بدوی بوده و تا کنون نیز معروف است که قبیله های بنوشحان و بنوزید از یهود هستند. و بارها در این گفتگو به شما گفته ام که در کتاب "القبيلة المتناثرة" که نوشته دومین شخص مؤسس اسرائیل است آمده که یهودیان در لشکر محمد بن عبدالوهاب عضویت داشته اند و ظاهر آنها مسلمان بوده، اما به آداب و سنن و عبادت های یهودی پایبند بوده و آن را مخفیانه انجام می داده اند.

تمام این مطالب را بیان کردم تا بحث به اینجا برسد و به این مطلب مهم اشاره کنم. در بحث گذشته خود بیان کردیم که همه مسلمانان بر این مطلب تاکید دارند و پذیرفته اند که احادیث مشهور به اسرائیلیات در تاریخ و متون اسلامی توطئه ای است که توسط خاخام های یهودی طراحی و اجرا شده است. از عجیب ترین این احادیث وضعی و جعلی که به رسول الله(ص) نسبت داده اند، این روایت است که می گوید: سرزمینی که خداوند به آن برکت داده، سرزمین محل هجرت برادرم ابراهیم است از مصر تا فرات. و این همان شعار اسرائیل است و متاسفانه وهابی ها هم از این حدیث دفاع می کنند.

اکنونن بگذارید ببینیم داعش و وهابی ها در روزگار ما در کجای این بازی قرار دارند؟ از مصر که شما نگاه کنید تا فرات با حضور داعش روبرو می شوید که می خواهند حکومت موهوم و سست خود را در این سرزمین تاسیس کنند.

ابن تیمیه به احمد بن حنبل دروغ می بندد

ابن تیمیه راس جنبش یهودی در قرون وسطای اسلامی و کسی است که اگر بگوییم کذاب بوده دروغ نگفته ایم و من به خدا سوگند می خورم که با این سخن به او ظلم نکرده ام.

ابن تیمیه کسی است که به راحتی مطالبی دروغ را به امام احمد بن حنبل نسبت می دهد و به عنوان مثال ادعا می کند «امام احمد بن حنبل اجماع را قبول نداشته و من هم مانند او قبول ندارم». وی در کتاب شرح حدیث النزول صفحه 66 می گوید: «حال که ائمه گذشته ما همچون حماد بن زید و اسحاق بن راهویه و ائمه دیگر اهل سنت می گویند خداوند از عرش پایین می آید و عرش از او خالی نمی شود، دیگر نمی شود گفت این امر ممتنع است» اما علما به این ادعای دروغ او پاسخ داده اند و کتاب المقالات السنية في الرد علی ضلالات ابن تیمیة نظر علما را در این زمینه نقل می کند و در صفحه 90 این کتاب می گوید: این سخن ابن تیمیه چیزی نیست جز پوشاندن حقیقت، زیرا او نظری را که به آن قائل است به ائمه اهل حدیث و علمای گذشته نسبت می دهد در حالی که آنها چنین نظری نداشته اند.

این تیمیه همچنین در کتاب خود به تام بیان تبلیس الجهمیة می گوید: امام احمد درباره محدود بودن خداوند بر اساس آیات قرآن کریم نظراتی دارد که طبق آن خداوند متعال حدّی دارد که به واسطه آن از مخلوقات متمایز می شود. این ادعای ابن تیمیه در مورد امام احمد در حالی است که امام احمد می گوید به خدا سوگند که حدود و تعاریف به خداوند دست نیابد و حضور ذات خداوند در تمام مکان ها را انکار می کرد و بر این باور بود که اماکن حدودی دارند و اگر خداوند بخواهد به ذات خود مکانمند باشد در این صورت او هم محدود خواهد بود که این از ساحت خداوند متعال به دور است[1].

ابن تیمیه و شاگرد او این قیم الجوزی به امام احمد بن حنبل نسبت داده اند که گفته هرکس ادعای اجماع کند دروغ گفته است. آنها اینجا این ادعای دروغین را مطرح کنند تا شاهدی برای تایید هوا و هوس های خود مطرح کنند. السبکی، الذهبی، صلاح الصفدی، ابن شاکر الکتبی، ابوحیان اندلسی همه مخلاف نظر او بودند و هنگامی که محصور می شد و راه بر او بسته می شد به دروغ ادعا می کرد امام احمد گفته هرکس ادعای اجماع کند، دروغگو است. این در صورتی است که امام احمد در مسائل مختلفی ادعای اجماع کرده و آن را باور داشته است از جمله اینکه ابوالفضل التمیمی البغدادی رئیس حنبلی های بغداد در زمان خود و صاحب کتاب "اعتقاد الإمام أحمد" می گوید: امام احمد درباره حدیث پیامبر (نهی عن بیع الکالئ بالکالئ) گفته در این زمینه حدیث صحیحی نداریم، اما اجماع مردم بر این است که بیع بدهی به بدهی جایز نیست. پس در اینجا به صراحت به اجماع مردم استناد کرده است اما ابن تیمیه وشاگرد او ابن قیم الجوزی به دروغ ادعا می کنند امام احمد اجماع را قبول ندارد.

برخی اعتقادات وهابی ها درباره صفات خداوند متعالبرخی اعتقادات وهابی ها درباره صفات خداوند متعال

در این مرحله دوست دارم درباره برخی اعتقادات وهابی ها درباره صفات خدای متعال صحبت کنم، اما قبل از آن می خواهم به مطلبی در این زمینه اشاره کنم از کتاب مجموع فتاوی و مقالات متنوعة من عبدالعزیز ابن باز که توسط محمد بن سعد الشویعر تحقیق و جمع آوری شده است. در این کتاب از ابن باز درباره اسماء و صفات خدای متعال بر اساس آیات قرآن کریم سؤال شده و در جواب چنین می گوید: «تاویل صفات امری ناشایست است که جایز نیست، بلکه صفات باید بر اساس ظاهر خود معنا شود». آنها با تاویل صفات خداوند متعال مخالفند و کسانی که را که صفات قرآنی خداوند را تاویل می کنند تکفیر می کنند و در این زمینه به روش شیخ خود ابن تیمیه پناه می برند و مطالبی دروغی را به ائمه اهل سنت نسبت می دهند و ادعا می کنند که مثلا ابوحنیفه قائل به ظاهر صفات خداوند بوده.

واقعیت این است که وهابی ها هرچیزی را که در قرآن و روایت آمده در فهم آن به لغت اکتفا می کنند و ظاهر آن را می گیرند به خودشان زحمت فهم مجاز و بلاغت در این کلام را نمی دهند و فراموش نکنیم ما درباره شباهت اعتقادات یهود و وهابیت صحبت می کنیم و این گونه فهم آنها از اسماء و صفات خداوند درست همانند فهمی است که یهودیان از خداوند دارند و هیچ انسان عاقلی نمی تواند آن را باور کند و در حقیقت تمام اندیشه آنها مبتنی بر نظریات ابن تیمیه است که او هم بیشتر آن را از تورات و یهودیان مدعی اسلام فراگرفته است.

موضع الازهر در برابر جریان ها و جنبش های افراطی به ویژه وهابیت

تاریخ تاسیس الازهر به ماه رمضان سال 970 میلادی برمی گردد و دومین دانشگاه قدیمی و کهن جهان است که قدیمی تر از آن دانشگاه قرویین مراکش است و الازهر بیش از هزار سال است که علوم اسلامی را منتشر می کند و من در اینجا دوست دارم برای شما خلاصه ای از کنفرانس الازهر در سال 2010 را بیان کنم. در این کنفرانس علمای الازهر و کارشناسان جنبش های اسلامی بیان کردند که وهابیت از نظر فکر و جنبش، خطرناک ترین دشمن مسلمانان در جهان است و خطر آن کمتر از رژیم صهیونیستی نیست و این به خاطر نشر افکاری است که مردم و مسلمانان را به خشونت و ترور دعوت می کند و اینکه آنها به راحتی تمام مخالفان خود را تکفیر می کنند و از دشمنان مقاومت اسلامی در فلسطین و عراق و لبنان به شمار می روند و مبارزه با این فکر وهابی و پیروان آن از تمام راه های ممکن، شرعا واجب است. اینها از نتایج کنفرانس تخصصی اسلامی الازهر در سال 2010 است که با عنوان "الوهابیة خطر علی الاسلام و العالم" برگزار شد و در آن شخصیت های بزرگی مانند دکتر عبدالرحمن السُبکی، دکتر احمد السایح، احمد عبده ماهر، عبدالفتاح عساکر، دکتر عبدالله السعداوی، دکتر احمد الفنجری متفکر مشهور اسلامی، دکتر علی عبدالجواد کارشناس جنبش های اسلامی و تعدادی از علمای دیگر شرکت داشتند و شرکت کنندگان در این نشست که هفت بحث و تحقیق مهم در آن مطرح شد به نتایج زیر دست یافتند:

1. وهابیت که به عنوان یک فرقه و فکر، بر پایه نفی و انکار و تکفیر دیگران بنا شده تهدیدی برای امنیت و صلح تمام کشورهای جهان اسلام به شمار می رود و این به خاطر نشر افکار تروریستی و جنایتکارانه توسط این گروه می باشد؛ چراکه آنها جوانان مسلمان را به تکفیر و ترور دعوت می کنند و جهان معاصر با هیچ تهدید و چالشی همچون وهابیت دست به گریبان نشده است خواه این جریان در قالب گروه القاعده یا سازمان های دیگر ظاهر بشود و اگر اموال و حمایت های عربستان نبود، وهابیت منتشر نمی شد و اگر رفتار منافقانه آمریکا نبود ما می توانستیم در برابر این جنبش مقاومت کنیم و آن را نابود سازیم، اما آمریکا و عربستان از این جریان های انحرافی منسوب به اسلام و موسوم به وهابیت استفاده می کنند.

2. وهابیت دیدگاهی منفی نسبت به موضوعاتی مانند زن، علم، موسیقی، تمام هنرها، مسیحیان و مذاهب دیگر اسلامی مانند اشاعره و شیعه دارد به گونه ای که می توان وهابیت را دعوت به جاهلیت دانست؛ چراکه بیشتر متون آنها بر اساس تهدید و ترور فکری و دینی و دشمنی با واقعیت ها و عقل نوشته شده و از این رو برخی علما و اندیشمندان اسلامی، وهابیت را دین دیگری غیر از اسلام برشمرده اند و من نیز به همین دلیل است که نام کتاب خود را "وهابیت؛ دین دیگر" گذاشته ام. و آنچه که در عراق و افغانستان رخ می دهد زیر سر وهابیت است.

3. تاکید بر ضرورت اتخاذ استراتژی اسلامی جهانی برای مقاومت در برابر وهابیت و بدیهی است که الازهر نیز باید در این زمینه سهیم باشد، زیرا الازهر یکی از مؤسسات معتدل اسلامی است؛ البته قبل از اینکه وهابی ها و نومبلغان سلفی تندرو به این مؤسسه رخنه کنند (و ما در ادامه مساله رخنه وهابی ها در الازهر را هم بررسی خواهیم کرد). از این رو الازهر به عنوان یک مؤسسه روشنگر و معتدل می تواند با قدرت در برابر این جریان وهابی و مخالف روح اسلام معتدل محمدی بایستد.

ابتدای ورود وهابی ها به مصر و الازهر

در سال 1818 میلادی هنگامی که ابراهیم پاشا عبدالله امیر سعودی و فرمانده وهابی ها و تعداد زیادی از نیروهای وهابی را اسیر کرد، آنها را به مصر آورد و برخی از آنها را اعدام کردند و برخی از آنها در مصر باقی ماندند و از جمله کسانی که در مصر ماندند و بیش از سی نفر بودند در میان آنها نوه هایی از محمد بن عبدالوهاب نیز بودند و آنها را در محله الازهر سکونت دادند و من گمان می کنم که همچنان هم در مصر هستند و به آنها آل الشیخ می گویند. در میان شخصیت هایی که به مصر آورده شدند دو شخصیت هستند به نام های عبدالرحمن بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب و دیگری به نام سلمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب. سلمان بسیار افراطی و متعصب و در فکر انحرافی خود سرسخت بود و ابراهیم پاشا مجبور شد او را بکشد، اما عبدالرحمن این گونه نبود و عثمانی ها به او اجازه دادند در الازهر تدریس کند و او در دانشکده اصول الدین الازهر مذهب حنبلی را تدریس کرد و این اولین باری در تاریخ بود که وهابی ها با الازهر تماس گرفتند. عبدالرحمن دو سال تدریس کرد و از دنیا رفت و البته در این دو سال نتوانست افکار افراطی خود را اظهار کند چون تمدن موجود در مصر به افکار انحرافی اجازه ظهور نمی داد.

شخصیتی دیگری هست به نام ابوبکر بن محمد المراغی که در اصل نجدی و وهابی است و در میان اسرایی است که در سال 1818 به مصر آورده شدند و دکتر المراغی از نوه های وی است و او کسی است که در سال 1929 رئیس الازهر شد و اولین کسی است که تدریس کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم الجوزی را در الازهر مرسوم کرد و شاید برخی برادران مصری دلیل این اقدام او را ندانند اما علت این است که او در اصل نجدی بود و افکار نجدی در ذهن او ریشه داشت.

شواهدی از ارتباط وهابی ها با انگلستان و آمریکا

مساله دیگر تاریخی درباره ارتباط وهابی ها و با انگلستان که می خواهم به آن اشاره کنم این واقعیت است که هنگامی که در سال 1818 میلادی ابراهیم پاشا پادشاه عثمانی به حکومت وهابی ها خاتمه داد، هنگامی که کار تمام شد و ابراهیم پاشا بر اوضاع مسلط شد و وهابی ها را از بین برد و تعداد زیادی از آنها را اسیر کرد و عبدالله بن سعود خود را تسلیم کرد و الدرعیه را واگذار کرد، ناگهان ابراهیم پاشا متوجه شد که گروهی به نمایندگی از انگلستان نزد او آمده اند و از او می خواهند یکی از اسرا را آزاد کند و بعدا معلوم شد این زندانی و اسیری که انگلیسی ها خواستار آزادی او بوده اند، در واقع یک انگلیسی است که از زمان محمد بن عبدالوهاب نزد وهابی ها بوده و در میان آنها زندگی کرده و به جاسوسی پرداخته است.[2]

مساله دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که در دهه پنجاه و اواخر دوره حکومت عبدالعزیز عبدالعزیز(متوفای 1954) در حکومت سوم سعودی افکار و اندیشه های جدیدی در جهان عرب ظهور پیدا کرد و پس از آن افکار چپ گرا و سوسیالیستی در مصر، اردن، سوریه و عراق ظهور پیدا کرد. در این زمان آمریکا با سعودی ها به توافق رسید که گروه افراطی وهابیت و نسخه جدید وهابیت را علیه افکار شخصیت هایی همچون قذافی و حافظ اسد و جمال عبدالناصر فعال کنند و یکی از ماموریت های سازمان همکاری اسلامی نیز حمایت از وهابیت تعریف شد؛ چراکه سازمان همکاری اسلامی در واقع خادم امین وهابیت است و شما باید مراقب باشید فریب اظهارات رسانه ای آنها را نخورید. علاوه بر این اتحادیه عرب نیز خادم امین صهیونیست ها است.

 

[1]. اعتقاد الإمام أحمد، ص 6،

[2]. وثائق نجد، سید علی موجانی، ص145.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha