یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۱
نخستین شاعری که عرفان را به شعر فارسی آورد

حوزه/ ملکا ذکر تو گویم..." این سرآغاز مناجات آتشین حکیم سنایی غزنوی، پدر شعر عرفانی فارسی است. شاعری که در قرن پنجم هجری، با آمیختن عرفان و شعر، انقلابی در ادبیات ایران ایجاد کرد. از مداحی سلاطین غزنوی تا سرودن اشعار شیعی در مدح ائمه اطهار، سنایی مسیر پرپیچ‌وخمی را پیمود تا به‌عنوان نخستین شاعر صوفی‌مسلک فارسی‌زبان در تاریخ ماندگار شود. او که مولانا را تحت‌تأثیر عمیق خود قرار داد، امروز به‌عنوان معمار اصلی شعر عرفانی ایران شناخته می‌شود.

به گزارش خبرگزاری حوزه، تاریخ نگاران امروز را سالروز تولد حکیمی می دانند که اولین بار مسایل عرفانی را به زبان شعر در آورد.

سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم متخلص به سنایی شاعر و عارف بزرگ و نامدار نیمهٔ دوم سده پنجم و نیمهٔ اول سدهٔ ششم هجری است.

وی در سال ۴۶۳ یا ۴۷۳ هجری قمری در غزنین دیده به جهان گشود. چنانچه ازشعر سنایی برمی‌آید او به تمام دانشهای زمان خود آگاهی و آشنایی و در برخی تبحر و استادی داشته است.

درباره مذهب او اتفاق نظر وجود ندارد، اما برخی با استناد به اشعاری که در وصف ائمه سروده، او را شیعه می‌دانند.

اشعاری در دیوان سنائی وجود دارد که گفته شده آنها را در پاسخ به سلطان سنجر سروده، زمانی که سلطان از مذهب سنائی پرسید.

سنائی در این اشعار، امام علی(ع) را مدینة العلم خوانده و تنها او را شایسته امیری دانسته است؛ همچنین از غصب حق حضرت زهرا(س) (ماجرای فدک) سخن گفته، به حدیث ثَقَلَین اشاره کرده و اعتقاد به مذهب جعفری را لازم دانسته است:

چون همی دانی که شهر علم را حیدر درست
خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن

مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد
حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن

آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر
کافرم گر می‌تواند کفش قنبر داشتن

جز کتاب الله و عترت ز احمد مرسل نماند
یادگاری کان توان تا روز محشر داشتن

گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زر جعفری بر دین جعفر داشتن

بندگی کن آل یاسین را به جان تا روز حشر
همچو بی‌دینان نباید روی اصفر داشتن

در مدح امام علی(ع):

آن ز فضل آفت سرای فضول
آن علمدار و علم‌دار رسول

آنکه در شرع تاج دین او بود
و آنکه تاراج کفر و کین او بود

نشنیده ز مصطفی تأویل
گشته مکشوف بر دلش تنزیل

مصطفی چشم‌روشن از رویش
شاد زهرا چو گشت وی شویش

نور علمش چشندهٔ کوثر
ناز تیغش کشندهٔ کافر

نائب مصطفی به روز غدیر
کرده در شرع مر ورا به امیر

در مدح حضرت زهرا(س):

سراسر جمله عالم پر زنان‌اند
زنی چون فاطمه خیرالنسا کو

در مدح امام حسین(ع):

پسر مرتضی امیر حسین
که چنویی نبود در کونین

اصل و فرعش همه وفا و صفا
عفو و خشمش همه سکون و رضا

خَلق او همچو خلق پاک پدر
خُلق او همچو خُلق پیغمبر

مصطفی مر ورا کشیده به دوش
مرتضی پروریده در آغوش

باد بر دوستان او رحمت
باد بر دشمنان او لعنت

در مدح امام رضا علیه‌السلام:

دین را حرمی است در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان

از معجزه‌های شرع احمد
از حجت‌های دین یزدان

همواره رهش مسیر حاجت
پیوسته درش مشیر غفران

چون کعبه پر آدمی ز هر جای
چون عرش پر از فرشته هزمان

از رفعت او حریم مشهد
از هیبت او شریف بنیان

مهرش سبب نجات و توفیق
کینش مدد هلاک و خذلان

ای کین تو کفر و مهرت ایمان
پیدا به تو کافر از مسلمان

در دامن مهر تو زدم دست
تا کفر نگیردم گریبان

کتاب «مدایح رضوی در شعر فارسی»،‌ قصیده‌ای از سنائی در مدح امام رضا(ع) را قدیمی‌ترین قصیده فارسی موجود در مدح امام رضا(ع) دانسته است.

وی در سال ۵۲۵ یا ۵۳۵ هجری قمری در سن ۶۲ سالگی درگذشت. از آثار وی غیر از دیوان قصیده و غزل و ترکیب و ترجیع و قطعه و رباعی، مثنویهای وی معروف و بدین قرارند: مثنویهای حدیقةالحقیقه، طریق التحقیق، کارنامهٔ بلخ، سیر العباد الی المعاد، عشق‌نامه و عقل‌نامه. سه مکتوب و یک رسالهٔ نثر نیز به وی نسبت داده‌اند.

در جوانی مداح سلاطین غزنوی بود. بعد از چندی اقامت در خراسان و ملاقات و گفت‌وگو با مشایخ تصوف و حکمت تغییر بزرگی در تفکر و اندیشه‌ وی ایجاد شد و از همین زمان بود که قصاید معروف خود را در زمینه عرفان و مسائل حکمی سرود.

سنایی غزنوی، نخستین شاعری است که عرفان و تصوف را به شعر درآورد و راهی تازه گشود. قبل از سنایی، قصیده، جولانگه مدح و منقبت و محور توصیف بوده است؛ اما سنایی مضامین ناب و زیبای عرفان و تصوف را وارد قصیده می‌کند و افقی تازه در مقابل دیدگان شاعران می‌گشاید، جلال‌الدین مولوی، خود را وام‌دار سنایی و عطار نیشابوری می‌داند.این نوآوری او، یک جهان‌بینی تازه‌ای به شاعران بخشید که در آثار عطار گسترده شد و در کلام مولانا به اوج خود رسید.

مناجاتی از حکیم سنایی:

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی ••• نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم ••• همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی ••• تو نماینده‌ی فضلی، تو سزاوار ثنایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی ••• نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید ••• مگر از آتش دوزخ بودش روی‌ رهایی

منابع:

ویکی شیعه

دیوان حکیم سنایی غزنوی

پایگاه ادبی گنجور

مدایح رضوی در شعر فارسی،احمد بیرجندی، ص۲۷

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha