به گزارش خبرگزاری حوزه، به مناسبت ایام عیدالله اکبر، عید غدیر، گزیدهای از بیانات مقام معظم رهبری در مورد «اهمیت ولایت وامامت» تقدیم شما فرهیختگان می شود.
* عید غدیر عیداللهالاکبر و از همهی اعیاد بالاتر است
علّت این و وجه این چیست؟
خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئلهی غدیر به مسئلهی دیگری قابل تطبیق نیست.
همین آیهی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سورهی مائده است، با غیر مسئلهای در وزن و اهمّیّت و اندازهی مسئلهی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یکچنین مسئلهای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» دربارهاش بیاید.
آنکسانی که در مضمون این آیات خدشه کردهاند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفتهاند، مخالفین و کسانی که قضیّهی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کردهاند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست.
امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟
آن احکامی که در این آیه، در اوّل سورهی مائده، قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟ این تعبیر دربارهی نماز نیامده است، دربارهی زکات نیامده است، دربارهی جهاد نیامده است؛ دربارهی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّهی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است. آن قضیّه چیست؟
قضیّهی رهبری جامعهی اسلامی؛ قضیّهی نظام حکومت و امامت در جامعهی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنیامیّه و بنیعبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمهای نمیزند به فلسفهی غدیر. ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است.
یک قاعدهای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماههای آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟
قاعدهی امامت؛ قاعدهی ولایت. جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندیها و قدرتمداریها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد.
* ولایت قاعده اسلام است
این قاعدهی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند. قاعدهی حکومت و اقتدار و قدرتمداری در جامعهی اسلامی، با غدیر معیّن شد و پایهگذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است.
اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛ این هم مهم است امّا از این مهمتر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعهی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیادهخواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوترانی معنا ندارد.
معلوم شد که در اسلام اینجوری است. این قاعده در غدیر وضع شد. وقتی این قاعده وضع شد، آنوقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند.
چون مسیر دین آنوقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطهی اصلی، آن هستهی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هستهی قدرت، هستهی مدیریّت، هستهی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همهچیز تغییر میکند.
بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود میآید و افرادی از قبیل خلفای بنیامیّه و بنیعباس سرِ کار میآیند بهعنوان اسلام، حجّاجبنیوسف هم [سرِ کار] میآید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند.
امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهتگیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجهای برسند جز نتیجهی امامت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و آنچه دنبالهی او است.
این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم. هرکسی در دنیای اسلام، روشنفکران، متفکّرین، صاحبان عقیده، کسانی که از اوّل با یک عقیدهی دیگری بار آمدهاند، اگر قرآن را و ارزشهای قرآنی و ضوابط قرآنی را برای زندگی جوامع بشری ملاک قرار بدهند، به هیچ نتیجهای نمیرسند جز اینکه کسی مثل علیّبنابیطالب (علیهالسّلام) بایستی بر جوامع اسلامی حکومت بکند؛ یعنی راه، این است؛ راه، امامت است. این مربوط به غدیر.
خب، وقتی غدیر اینقدر اهمّیّت دارد، آنوقت آن آیهی شریفهی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، معنایش روشن میشود. [میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام ندادهای. «۱۳۷۵/۰۲/۱۸»
* اصل و موضوع «ولایت»، به عنوانِ استمرار نبوّت است
پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاریها، آن گذشتها، آن سختگیریهای بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است، اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثهای و چه عارضهای است که اگر نباشد، همهی اینها [گویی] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد.
این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است. اوّلامام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیهالسّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّبنِاَبیطالِب» و بعد بقیّهی ائمّه.(۱۳۹۵/۰۶/۳۰)
در باب غدیر، انسان از ابعاد گوناگونی میتواند نظر بیندازد و بهرهی معنوی و فکری بگیرد. یکی، اصل و موضوع «ولایت»، به عنوانِ استمرار نبوّت است. این، موضوع مهمّی است.
نبوّت عبارت است از گزاردن پیغام پروردگار در میان بشر در برههای از زمان و تحقق ارادهی الهی به وسیلهی شخصی که مبعوث و برگزیدهی پروردگار است.
بدیهی است این دوره هم تمام میشد و میگذشت. که: «انّک میّت و انّهم میّتون.»(۱) امّا این حادثهی الهی و معنوی، با رفتن پیغمبر، منقطع نمیشود؛ بلکه هر دو جنبهاش باقی میماند.
یکی جنبهی اقتدار الهی، حاکمیّت دین و ارادهی پروردگار در میان بشر است. انبیا مظهر، اقتدار پروردگار در میان بشر بودند. انبیا که نیامدند مردم را فقط نصیحت کنند.
نصیحت و تبلیغ، بخشی از کار پیغمبران است. پیغمبران همه آمدند تا جامعهای را بر اساس ارزشهای الهی به وجود آورند؛ یعنی در واقعیتِ زندگیِ مردم تأثیر بگذارند.
بعضی توانستند و مبارزاتشان به نتیجه رسید؛ بعضی هم نتوانستند. این جنبه از زندگی پیغمبر که مظهر قدرت خدا در زمین و در میان بشر و مظهر حاکمیّت و ولایت الهی در میان مردم است، استمرار پیدا میکند.
برای اینکه معلوم شود، دین در هیچ زمانی نمیتواند اثر خود را ببخشد، مگر اینکه زمامداری، حاکمیّت و اقتدار، در آن وجود داشته باشد. «۱۳۷۴/۰۲/۲۸»
* اسلام فقط موعظه نیست
اسلام با تشکیل حکومت در مدینه و تشکیل جامعهی مدنی نبوی نشان داد و ثابت کرد که اسلام فقط نصیحت کردن، موعظه کردن و دعوت کردن به زبان نیست. اسلام میخواهد حقایق احکام الهی در جامعه تحقق پیدا کند.
این جز با ایجاد قدرت الهی امکانپذیر نیست. بعد هم پیغمبر اکرم در پایان عمر مبارکش، به دستور الهی، به الهام الهی، نفر بعد را خودش معین کرد.
البته مسیر تاریخ اسلام مسیر دیگری رفت. آنچه که پیغمبر میخواست، آنچه که اسلام میخواست، این بود. این یک طرحی شد که در تاریخ ماند. نباید تصور کرد که اندیشهی پیغمبر شکست خورد؛ نه، شکست نخورد؛ در آن برهه تحقق پیدا نکرد، اما این خط شاخص در جامعهی اسلامی و در تاریخ اسلامی باقی ماند.
امروز شما در این گوشهی از دنیای اسلام نتائج آن را میبینید و به فضل الهی، به حول و قوهی الهی، این الگو، این خط واضح، در دنیای اسلام روزبهروز همهگیرتر خواهد شد؛ این مضمون غدیر است.
بنابراین مسئلهی غدیر، فقط مسئلهی شیعه نیست؛ مسئلهی مسلمانان، بلکه مسئلهی همهی انسانهاست. آنهائی که بیندیشند، میدانند که این خط روشن، خطی است که متعلق به همهی انسانهاست؛ جز این راهی وجود ندارد.
اگر قدرت در اجتماعات انسانی دست شیطانصفتان باشد، دنیا به همان راهی میرود که شما امروز مظاهر آن را در دنیای مدرن مشاهده میکنید.
هرچه دنیا مدرنتر بشود، خطرِ آنگونه حکومتها بیشتر میشود. البته هرچه دنیا از لحاظ علم و معرفت پیشتر برود، امکان و احتمال بروز خط هدایت هم بیشتر میشود.
اینجور نیست که ما با پیشرفت علم احساس کنیم که این خط هدایت عقب افتاد؛ نه، جلو میرود.»» «۱۳۸۹/۰۹/۰۴»
* ولایت اگر نباشد؛ هیچ عملی قبول نیست
شاید این حدیث را ماها بارها گفتهایم و شنیدهایم و نقل کردهایم که «لاعذّبنّ کلّ رعیّة فیالاسلام اطاعت اماما جائرا لیس من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها برّة تقیّة ولاعفونّ عن کلّ رعیّة فیالاسلام اطاعت اماما هادیا من اللَّه عزّ و جل و ان کانت الرّعیّة فی اعمالها ظالمة مسیئة».
حاصل، اینکه اگر دستگاه مدیریت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهای متن جامعه، قابل اغماض است و در مسیر جامعه، مشکلی بهوجود نخواهد آورد.
اما اگر مدیریت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در میان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنهی مردم، نمیتواند این جامعه را به سرمنزل مطلوب هدایت کند.
یعنی تأثیر رأس قله و هرم و مجموعهی مدیریت و دستگاه اداره کننده در یک جامعه، اینقدر فوقالعاده است. این است که ما روی مسألهی غدیر، اینقدر تکیه میکنیم.
مسألهی غدیر، یعنی گزینش علم و تقوا و جهاد و ورع و فداکاری در راه خدا و سبقت در ایمان و اسلام و تکیه روی اینها در تشخیص و تعیین مدیریت جامعه. این قضیه، یک قضیهی ارزشی است.
به این معنا، غدیر نه برای شیعیان، بلکه برای همهی مسلمانان، آموزنده و حاوی درس است و میتواند مورد تجلیل و تکریم قرار بگیرد که حالا نمیخواهیم در این زمینهها، وارد بحثهای فرقهیی و طایفهیی بشویم و نباید بشویم. عید غدیر، حقیقتاً برای مردم عید است؛ چون به یادآورندهی یک امر حساس و مهم است.«۱۳۶۹/۰۴/۲۰»
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران در سالروز عید سعید غدیر
* غدیر اگر خلاصه میشود در ولایت پس معنای ولایت چیست؟
ولایت در اصل معنای لغت به معنای پیوند و به هم جوشیدگی دو چیز است. لغت میگوید اتصال دو شیء به همدیگر به طوری که هیچ چیزی میان آن دو فاصله نشود. در تعبیر فارسی به هم جوشیدگی، به هم پیوستگی، ارتباط تام و تمام، این معنای ولایت است.
البته برای ولایت در تعبیرات مختلف معانی مختلفی ذکر شده، ولایت به معنای محبت، ولایت به معنای سرپرستی، ولایت به معنای آزاد کردن برده، ولایت به معنای بردگی یا ارباب برده بودن، نوع ارتباطاتی که در معنای ولایت ذکر میشود به نظر میرسد که کلاً مصادیق همان پیوند و پیوستگی هستند.
والی امت و والی رعیت آن کسی است که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است، این بُعد خاصی از مفهوم حکومت را از نظر نهجالبلاغه و امیرالمؤمنین روشن میکند.«۱۳۶۰٫۰۲٫۲۹»
ولایت، معنای عجیبی است. اصل معنای ولایت، عبارت از نزدیک بودن دوچیز با یکدیگر است. فرض بفرمایید وقتی که دو ریسمان، محکم به هم تابیده میشوند و جدا کردن آنها از یکدیگر، به آسانی ممکن نیست، آن را در عربی «ولایت» میگویند.
* ولایت، یعنی اتّصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مستحکم
همهی معانیای که برای «ولایت» در لغت ذکر شده است - معنای محبّت، معنای قیومیت و بقیه معانی، که هفت، هشت معنا در زبان عربی هست - از این جهت است که در هر کدام از اینها، به نوعی این قرب و نزدیکی بین دو طرف ولایت وجود دارد.
مثلاً «ولایت» به معنای محبّت است؛ چون محبّ و محبوب، با یکدیگر یک ارتباط و اتّصال معنوی دارند و جدا کردنشان از یکدیگر، امکانپذیر نیست.
اسلام، حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان میکند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولیّ، مولا - یعنی اشتقاقات کلمه ولایت - معرفی میکند. معنای آن چیست؟
معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرتِ حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتّصال و پیوستگیِ جدایی ناپذیری ازهم دارند.
این، معنای این قضیه است. این، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست.
اگر فرض کنیم در رأس قدرت، کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست. اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه محبّت و التیام و پیوستگی - این ولایت نیست.
اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینیِ نَسَبی - منهای فضایل و کیفیّات حقیقی که در حکومت شرط است - در رأس کار قرار گیرد، این ولایت نیست.«۱۳۷۶/۰۲/۰۶»
* اگر جامعه دارای ولایت شد چه میشود؟
اگر جامعه دارای ولایت شد، چه میشود؟ در یک کلمه بگویم: مردهایست که دارای جان خواهد شد. همین یک کلمه کافیست.
جامعهی دارای ولایت، جامعهای میشود که تمام استعدادهای انسانی را رشد میدهد. همهی چیزهایی که برای کمال و تعالی انسان، خدا به او داده، اینها را بارور میکند.
نهال انسانی را بالنده میسازد. انسانها را به تکامل میرساند. انسانیتها را تقویت میکند. در این جامعه، ولیّ یعنی حاکم، همان کسی که همهی سررشتهها به او برمیگردد، جامعه را از لحاظ مشی عمومی، در راه خدا و دارای ذکر خدا میکند.
از لحاظ ثروت، تقسیم عادلانهی ثروت به وجود میآورد. سعی میکند نیکیها را اشاعه بدهد، سعی میکند بدیها را محو و ریشهسوز کند.«۵۳/۰۷/۲۱ »
یـک عـده و یـک جبهـه را پیغمبـر به وجـود می آورد، اینهـا در میـان چه جامعه ای دارند زندگی میکنند؟ در میان جامعۀ جاهلی.
مثال مسلمانان صدر اسلام در میان جامعۀ جاهلی مکه، اینها آنجا دارند زندگی میکنند.
اگر بخواهند این جریان باریک، که به نام اسلام و مسلمین بهوجود آمده،در میـان آن جامعـۀ ِ جاهلی ُپرتعارض و ُپرزحمت باقی بماند، اگر بخواهد همیـن جمعیـت و همیـن صف و همین جبهه نابود نشـود، از بین نرود،
هضم نشـود، حل نشـود، بایسـتی این عده مسـلمان را مثل پولاد آبدیده به همدیگر بتابند. این مسـلمانها را باید آنچنان به هم متصل و مرتبط کنند که هیچ عاملی نتواند اینها را از یکدیگر جدا کند. به قول امروزیها و فرهنگهای امروزی، یک انضباط ِ حزبی بسـیار شـدید و سختی را، باید در میان این افراد مسـلمان برقرار کنند. «کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی؛ ص؛ ۶۶۵/۶۶۷»










نظر شما