* آیه:
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ (ص/26)
ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بهحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد.
* آینه:
حکایت؛ مرحوم جلوه در مدرسه دارالشفاى تهران حجره داشت، وقتى مریض شد، ناصرالدینشاه با تنى چند از ارکان مملکت به عیادتش رفت. چون حکیم جلوه مریض بود بهحکم ضرورت شیشه شربتى دارو در کنارش بود، شاه به شوخی و مزاح گفت: معلوم است که آقا اهل مشروبات هم هست، حکیم جلوه در جوابش گفت: النّاس على دین ملوکهم .
پس از آن جناب جلوه در مقام نصیحت و تذکر به شاه گفت : من روزى بهحکم ضرورت از مدرسه بیرون آمدم و دیدم در خیابان نظامیان جلوى مردم را میگیرند و پیدرپی امر میکنند که بروید، دور شوید، من به یکى از آنان گفتم: این میهن و مرزوبوم مردم است، به کجا بروند و چرا دور شوند؟!
در جوابم گفت : شاه دارد میآید. من به آن نظامى گفتم : از من به شاه بگویید که شاه باید کسى باشد که به مردم بگوید بیایید و نزدیک شوید و در میان آنها باشد و در حق آنان ظلم نکند، مگر شاه چه میکند که مردم باید از او دور شوند؟! 1
- با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهای عارفانه