یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024
نشست  جریان فکری استاد علی‌ صفائی پس از بیست سال

حوزه/ نشست بررسی «جریان فکری استاد علی‌ صفائی پس از بیست سال» در قم برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری«حوزه»،‌ پنجمین نشست از سلسله نشست‌های «اندیشه‌ورزی مباحثات»، با موضوع «جریان فکری استاد علی‌ صفائی پس از بیست سال» و ارائه حجت‌الاسلام  امیر غنوی در دفتر سایت مباحثات برگزار شد.

در ادامه گزارشی از این نشست را می خوانید:

اندیشه‌ها و روش مرحوم استاد صفائی ـ نوزده سال بعد از وفات ایشان ـ برای تمام کسانی‌که می خواهند در فضایی علمی یک جریان فکری را پایه‌گذاری کنند، بسیار درس‌آموز خواهد بود. بنده نیز نوشته‌ای کوتاه با عنوان «بهشتی بر فراز کوهسار» پیرامون ایشان دارم که برای علاقه‌مندان، می‌تواند قابل استفاده باشد.

سوال اساسی این است که «چگونه اندیشه‌ استاد صفائی، به یک جریان فکری پر اثر تبدیل شد». کسانی‌که در ایام جوانی با اهداف و آرمان‌هایی همراه می‌شوند، به اشکال مختلف تلاش می‌کنند رسالتی را که به دوش می‌بینند، به انجام برسانند. ماندنی‌ترین کارها در فضای اجتماعی، ایجاد یک جریان فکری است. البته ممکن است حرف‌های بلندی از سوی برخی افراد متصل به قدرت زده شود و بعد از مدتی هم فراموش شود؛ این‌گونه از سخنان، جریان فکری محسوب نمی‌شوند؛ ولی اگر حرفی بتواند به جریان فکری تبدیل شود، به ‌راحتی از بین نخواهد رفت، زیرا داعیه‌داران متفاوتی خواهد داشت؛ به ویژه اگر در غالب یک نهاد رسمی نباشد. لذا یکی از اصول تداوم یک حرکت فرهنگی، تبدیل شدن آن به جریان فکری است.

استاد صفایی توانست یک اندیشه را به جریان فکری تبدیل کند. روزی که ایشان شروع به بیان اندیشه‌هایش کرد، به ‌لحاظ امکانات، در وضعیت بسیار سختی قرار داشت و با موانع متعددی مواجه بود و ابزاری هم برای نشر اندیشه‌های خود در اختیار نداشت؛ اما امروز با رساله‌های متعددی در محافل علمی و به ویژه در فضای دانشگاهی مواجه هستیم که با اقبال فراوان، به اندیشه‌های ایشان، می‌پردازند. رساله‌های حوزوی و دانشگاهی متعددی انجام شده است که متأثر از اندیشه‌های ایشانمی باشند. این امر نشان دهنده اهمیت این جریان بوده و این اهمیت هم در بین مخالفین و هم در بین موافقین آراء و تفکرات ایشان، مشهود است.

جریان سازی تفکرات استاد صفائی

در روند تبدیل تفکرات استاد صفایی به یک جریان می توان عوامل مختلفی را برشمرد.

اولین عامل اشراف و تسلط ایشان بر شرایط اجتماعی است. برای نمونه ایشان از نخستین افرادی بودند که نشریات علمیِ نوشته شده در داخل و یا خارج از کشور را مطالعه می کردند، این امر شناخت فضای اندیشه‌ها و اندیشمندان را به ‌خوبی برای ایشان فراهم کرد. همین اشراف موجب ‌شد که وقتی ایشان می خواستند نظری را ارائه دهند، سخنان دقیق و سنجیده‌ای بر زبان آورده و به مشکلاتِ زمان خویش بپردازند. برای مثال ایشان در کتاب «از معرفت دینی تا حکومت دینی» به مسائلِ روزِ زمان نوشته شدن کتاب ـ یعنی در ایام دوم خرداد ـ می‌پردازد و مطالبی را ناظر به نوشته‌هایی که در مجله‌ روشن‌فکری «کیان» منتشر می‌شد، بیان می کند.

دومین علتی که می‌توان برای تبدیل افکار استاد صفایی به یک جریان بیان کرد، چارچوب و ذهنیت مستقل و منسجم ایشان است. نمونه‌ تأییدکننده‌ این مطلب، نوشته‌های استاد است. برای مثال کتاب ایشان با عنوان «مسئولیت و سازندگی» که در مورد تعلیم و تربیت است، نشان از ذهنیت منسجم استاد صفایی دارد. یا در کتاب «روحانیت و حوزه‌» که حدود ۵۰ سال پیش نوشته‌ شده، مطالبی را مطرح می کند که امروز نیز برای ما می‌تواند قابل استفاده باشد.

سومین عامل که شاید کلیدی‌ترین عامل در تفکر استاد صفایی باشد، این است که ایشان بسیار وام‌دار منابع وحیانی بودند، و البته توان بسیار خوبی هم در استفاده از این منابع و قرآن و روایات داشتند و می‌توانستند با این منابع ارتباط بسیار عمیق برقرار کرده و تحلیل‌های دقیقی ارائه نمایند. همین عامل در تبدیل افکار ایشان به یک جریان، بسیار موثر بود، چرا که اندیشه‌های استاد از جمله‌ اندیشه‌هایی بودند که در سایه‌ وحی، تلألو می‌یافتند.

چهارمین عامل تبدیل افکار استاد صفایی به یک جریان، پاسخگویی به ‌موقع و به روز ایشان است. زمانی‌که دکتر سروش ادعاهای خود را مطرح کرد، اولین اتفاقی که در فضای اندیشه‌ای حوزه‌ علمیه رخ داد، بُهت بود؛ در حالی‌که استاد صفایی در اسرع وقت و با بیانی مودبانه و دلسوزانه به مطالب دکتر سروش، پاسخ ‌داد. اگر هم ‌اکنون شما نیمه‌ دوم از کتاب «از معرفت دینی تا حکومت دینی» را ببینید، تمام شبهاتی که در مورد دین و حکومت دینی مطرح شده را دسته‌بندی کرده و پاسخ‌های نظام‌یافته و حلی ـ و نه نقضی ـ را برای آنها مطرح می کند. لذا بسیار مهم است که یک اندیشه بتواند در اسرع وقت به کنش‌های اندیشه‌ای و علمی، واکنش مناسب نشان دهد تا بتواند به یک جریان تبدیل شود.

پنجمین عامل، سفر استاد صفایی به بسیاری از نقاط جغرافیایی و تبلیغ اندیشه‌های خود است. البته این سفرهای متکثر، مانع از مشغله‌ها و تدریس‌های حوزوی ایشان نمی‌شد. سفرهای فراوان، ساده و بی‌آلایش وی موجب شده بود که طیف متنوعی از افراد در نقاط مختلف کشور، با اندیشه‌های ایشان، آشنا شوند.

ششمین عامل تبدیل افکار استاد صفایی به یک جریان، تربیت حاملان فکری بود. گاهی ایشان یک کتاب را با دقت و حوصله، فقط به یک نفر که بسیار با هوش بود، آموزش می داد، تا از این راه بتواند فکر خود را نشر دهد. هفتمین عامل، دقت فراوان استاد در حفظ مطالبی بود که می‌گفتند. در آن زمان که صنعت ضبط، چندان رایج و آسان نبود، ایشان مطالب خود را مکتوب می‌کرد و دست به‌ دست به دیگران می‌رساند. لذا وسعت نشر مطالب، بسیار در تبدیل یک فکر به جریان، مهم است.

هشتمین عامل، ترویج اندیشه در زندگی شخصی استاد صفایی بود، که این مطلب را در همان نوشته‌ کوتاهِ «بهشتی بر فراز کوهسار» توضیح داده‌ام. آنچه آثار زندگی یک اندیشمند را نابود می‌کند، منافات بین حرف‌ها و شیوه‌ زندگی اوست. ایشان در عمل، بسیار متواضع و مهربان بود و احترام کسانی‌که ساعی در رفع حاجات مردم بودند را بسیار مراعات می‌کرد.

 نهمین عامل خلوص نیت بسیار ویژه‌ استاد صفایی است. ایشان وقتی در  مورد مقولات دینی سخن می‌گفت، با تمام وجود آن را بر زبان می‌آورد و منقلب می‌شد و این، نشان از خلوص نیت وی بود، و اصلاً کسی حس نمی‌کرد که حرف‌های ایشان، با ریا و عدم صداقت قرین باشد و همین موجب شد خداوند زمینه‌ روزافزون شدن ترویج افکار ایشان را فراهم نماید.

سوال: گاهی نارسایی‌ هایی در میان برخی از محصلین حوزوی وجود دارد که عبارت است از تفاوت سلوک فردی و اجتماعی‌ آنها با سلوک خانوادگی‌شان. مثلاً اینکه استاد صفایی در هر حالت و زمانی پذیرای مهمان بودند ممکن است با آسایش خانواده در تضاد باشد. آیا این اشکال را وارد می‌بینید؟

پاسخ: خانواده‌ استاد صفایی در دسترس هستند و می‌توان از آنها در مورد این مسئله سوال کرد و بنده فکر می‌کنم ایشان این هنر و توفیق را داشتند که اگر بارشان سنگین و با ارزش بود، خانواده را همراه و شریک خود نمایند و خانواده هم با علاقه، با ایشان همدل بودند، و الان هم از روزهای همدلی و همراهی با ایشان، بسیار باخوشی یاد می‌کنند. ضمن اینکه بسیاری از کارها، به‌عهده‌ خود ایشان بود و سعی می‌کردند زحمت چندانی برای خانواده نداشته باشند.

سوال: اولاً شما گفتید با استاد صفایی، حالت مرید و مرادی نداشته‌اید در حالی‌که من از سخنان شما، چنین برداشتی نداشتم و حس کردم به ‌جای اینکه به وجوه فکری و اخلاقی ایشان بپردازید، شخصیت ایشان را ستایش کردید. دوماً بنده این سوال را دارم که اگر تا امروز با جریان فکری استاد صفائی، اصلاً آشنا نبوده باشیم، چه چیزی را ازدست داده‌ایم؟ به ویژه که جریان ایشان در متن حوزه، چندان رایج نبوده است. سوال و نکته‌ بعدی بنده نیز این است که آنچه شما در سخنان خود به آن پرداختید، در مورد شخصِ استاد صفایی بود و سوالم این است که جریان فکری ایشان، چه ساختار و مولفه‌هایی داشته است و این جریان، چه تحولی ایجاد نموده و چه مشکلی را حل کرده‌ است؟

پاسخ: در مورد اینکه فرمودید سخنان بنده عمدتاً تمجید از استاد صفایی بود، باید عرض کنم، سعی کرده ام هیچ‌گاه مرید ایشان و یا شخص دیگری نباشم و عمدتاً هم منتقد بیانات استاد بوده ام. فکر می‌کنم مطالبی که در مورد ایشان عرض کردم، به مقتضای جلسه و موضوع آن بود. یکبار در جلسه‌ای بنده استاد را مورد نقد و سوال قرار دادم و سایر شاگردان ایشان، به بنده اعتراض کردند، ولی استاد صفایی به بنده گفتند با من، همیشه همین‌طور بحث کنید. اما در مورد اینکه گفتید بنده به ‌جای جریان، به شخصِ ایشان پرداختم را قبول ندارم و همان‌طور که عرض کردم برای شناختنِ بیشتر جریان فکری استاد صفایی به نوشته‌ کوتاهم با عنوان «بهشتی بر فراز کوهسار» مراجعه کنید. امروز بنده سعی کردم به ابعادی از ایشان بپردازم که در آن یادداشت، به آنها اشاره نکرده‌ام. در مورد آن قسمت از سوال که افراد ناآشنا با افکار استاد، چه چیزی را از دست داده‌اند، باید عرض کنم که به یک بیان، چیزی را از دست نداده‌اید، ولی از زاویه‌ای دیگر، بسیاری از چیزها را از دست داده‌اید، چون این افراد جوشش‌های عظیم معرفتی هستند که یک دوره‌ زمانی را برجسته می‌کنند و اگر ما انسان‌های بزرگ زمان خود را نشناسیم، موقعیت های مهمی را از دست داده‌ایم.

سوال: به ‌نظر شما چرا اندیشه‌ استاد صفائی پس از فوت ایشان، به آنگونه که باید، ادامه نیافت؟ آیا قبول دارید که رویکرد اصلی ایشان، عمدتاً روان‌شناختی است؟ آیا قبول دارید که بازخوانی اندیشه‌های استاد در عصر حاضر و برای نسل جدید، کم‌رنگ شده است؟

پاسخ: در مورد ادامه نیافتن اندیشه‌های استاد پس از فوت‌شان، با شما همدل هستم و بخشی از این ایراد، جبری و طبیعی است و در مورد بسیاری از اندیشمندان، ساری و جاری است؛ اما نکته‌ای که وجود دارد این است که در دوره‌ پس از شیخ طوسی، صد سال طول کشید تا کسی پیدا شود که اندیشه‌های او را مورد تدقیق قرار دهد. ضمن اینکه معتقدم بخشی از افکار استاد صفائی، ادامه‌دار بوده است؛ برای نمونه در مورد نظام اخلاقیِ اسلام که استاد مطرح کرده‌اند، تا به‌حال شش جلد شخصِ بنده نوشته‌ام. در مورد اینکه گفتید رویکرد اصلی ایشان، روان‌شناختی است را قبول ندارم. استاد صفایی، نقش کلیدی برای تربیت، قائل بود و می‌گفت دین، نه با توحید و نه با نبوت آغاز نمی‌شود، بلکه تربیت‌های رسول است که نقطه‌ آغازین دین می‌باشد. شاید به همین خاطر است که کتاب‌های ایشان ـ در هر موضوعی که باشد ـ کتبی با زمینه‌های تربیتی هستند و ایشان به انسان‌شناسی بسیار اهمیت می‌داد. در مورد اینکه بازخوانی افکار استاد صفائی در شرایط حاضر کم‌رنگ شده است را به‌ عنوان ایراد می‌پذیرم. ولی این را فراموش نکنیم که افکار ایشان را در حد خودمان سعی می‌کنیم با نسل جدید نیز در میان بگذاریم. در مورد غلبه‌ مباحث خطابی بر مباحث استدلالی در نوشته‌های ایشان، باید عرض کنم که این اشکال را قبول ندارم و ایشان، دو کارکرد را در نوشته‌های خود دنبال می‌کرد که به ‌نوعی یک آسیب است؛ و آن دو کارکرد عبارتست از اینکه ایشان می‌خواهد بیان استدلالی را در قالبی تأثیرگذار به نمایش بگذارد. به ‌نظرم یکی از نتایج چنین کارکردی، مخفی ماندن برخی از استدلال‌ها خواهد بود و از همین رو بنده  سعی کردم برخی از نوشته‌های ایشان را بازنویسی کرده و روش خطابی را از یادداشت‌های ایشان سلب نموده و با منطقی هندسی و ریاضی، آنها را بازنمایی و باز نویسی کنم.

منبع: مباحثات

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha