به گزارش خبرگزاری حوزه، گاهی یک انگشتر ساده، پیامی از محبت و قدردانی عمیق را در دلها زنده میکند.
یه روز دیدم در میزنند، رفتم پشت در، دو نفر بودند.
یکیشون گفت: منزل صیاد شیرازی همین جاست؟
دلم هُری ریخت.
گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده و بعد یه پاکتی بهم داد.
اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم. هنوز فکر میکردم خبر شهادتش رو برام آوردند.
دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر داخل آن نوشته بود: برای تشکر از زحمتهای تو همیشه دعات میکنم. از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.
منبع: کتاب خدا میخواست زنده بمانی، صفحه ۸










نظر شما